کلمه جو
صفحه اصلی

ها

فارسی به انگلیسی

piural ending


Behold!, be careful!, here you are!, I see


used as a plural ending especially for names of inanimate objects, be hold, be careful! here you are! i see!, behold!, be careful!, here you are!, i see

فارسی به عربی

اوه

عربی به فارسی

اورا (مونث) , ان زن را , باو , مال او


مترادف و متضاد

oh! (صوت)
به، وه، ها، اوه

ha! (صوت)
علامت تعجب، ها

ho! (صوت)
اهای، اهوی، ای، های، ها

فرهنگ فارسی

ضمیرمفرد مغایب ( سوم شخص مفرد ) مونث : بعینها بنفسها( بخویشتن ) .
تپانچه بر روی کسی زدن .

فرهنگ معین

(اِ. ) هر فصل از کتاب «یسنا».
۱ - (ق ایجاب و تصدیق . ) (عا. ) آری ، بلی . مق نه . ۲ - (ق استفهام . ) چه ¿ چه طور¿
[ په . ] (پس . ) نشانة جمع .
۱ - (صت . ) کلمة دال بر تنبیه ، آگاه باش . ۲ - (صت . ) از ادات تحذیر است ، هان ،ها، مار. نروی ها! کلمة دال بر تحذیر: ها، مار.

(اِ.) هر فصل از کتاب «یسنا».


1 - (ق ایجاب و تصدیق .) (عا.) آری ، بلی . مق نه . 2 - (ق استفهام .) چه ¿ چه طور¿


[ په . ] (پس .) نشانة جمع .


1 - (صت .) کلمة دال بر تنبیه ، آگاه باش . 2 - (صت .) از ادات تحذیر است ، هان ،ها، مار. نروی ها! کلمة دال بر تحذیر: ها، مار.


لغت نامه دهخدا

ها. (ع اِ) حرفی است از حروف مهموسه و گاهی زائد آید و مبدل شود. (منتهی الارب ). نام حرف «هَ». ج ، هاآت . (ناظم الاطباء).


ها. ( اِ ) نام حرف هَ : آتش افتاد روی چادر دو تا گل مثل چشم «ها» سوخت. الهی چشمهاشان را مرده شور درآرد... ( چرند و پرند تألیف دهخدا از روزنامه ایران کنونی ). || هاء دوچشم ، در تداول عامه هاء هوز است.

ها. ( ق ) ( در تداول ) آری ؛ در مقابل نه : یا ها یا نه. نه ها، نه ، نه. نه ها گفت نه نه ؛ یعنی هیچ نگفت :
پریرویان مه سیما سلامی ها علیکی نه.

ها.( پسوند ) محمد معین نوشته است : دومین نشانه جمع در پهلوی «ایها» است مثال :
مفرد
جمع
در
دریها( دره ها )
کوست ( جانب ، طرف ، ناحیه )
کوستیها ( جوانب ، اطراف ، نواحی ) k00l )_rb naps ssalc=\'tnedni\'naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'radahiradnaps/naps/rbnaps ssalc=\'tnedni\'naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'tsukahitsuknaps/naps/rb"> a/> rb>این شکل جمع، جدیدتر از شکل نخستین است و جز در متن های متأخر دیده نمیشود، چنانکه در کتاب «مینوی خرد» فقط چهار بار و در کتاب «شکند گمانیک ویچار» فقط پنج بار به کار برده شده است. همین نشانه جمع است که در متون پهلوی متأخر به صورت «ها» a di="934171nf" ferh="" revoesuomno="tpircsavaj:piTwohS( 'naps ssalc=\'tnedni\'.naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'ahnaps/- naps/rb"> a/> درآمده و در زبان فارسی ( دری ) نیز «َها» شده است. a di="834171nf" ferh="" revoesuomno="tpircsavaj:piTwohS( 'naps ssalc=\'tnedni\'naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'eriammarGnaps/ naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'edsedutEnaps/َ ,naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'tehcolBnaps/.naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'Enaps/ naps/rb naps ssalc=\'tnedni\'.naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'6353naps/ naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'pnaps/ ,naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'siraPnaps/ ,naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'eivlhePnaps/naps/rbnaps ssalc=\'tnedni\'naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'ninaps/ naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'snosseLnaps/ ,naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'ahcurahBnaps/.naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'Dnaps/.naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'hSnaps/.naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'Enaps/naps/rb naps ssalc=\'tnedni\',( naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'noitidenaps/ naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'d3naps/ ) naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'Inaps/ naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'traPnaps/ ,naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'dnazaPnaps/ naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'ivalhaPnaps/naps/rb naps ssalc=\'tnedni\',naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'6353naps/ ,naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'9391naps/ naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'yabmoBnaps/naps/rbآبراهامیان ، راهنمای زبان پهلوی naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'6131naps/ ص naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'96naps/.rb"> a/> ( مفرد و جمع صص naps ssalc="thgilhgih" rid="rtl">51naps/>-naps ssalc="thgilhgih" rid="rtl">61naps/> ). نشانه اصیل جمع در زبان فارسی یکی «ها» است : نشانه َها، در ریشه هند و اروپایی بوده است که معنی اسم جمع داشته است. برای استعمال این نشانه قواعد واستثناآت بسیار است. در جدول ذیل بطور خلاصه میتوان اسمائی را که به «َها» جمع بسته میشود، ملاحظه کرد: همه کلمات در زبان مخاطبه و تکلم. جانداران. جمادات و مایعات. اسماء معنی. نباتات. اجزای نبات. اعضا و متعلقات بدن. اسماء دال بر وقت و زمان. اعداد. اسم جمع. ضمیر.rb>اینک تفصیل این اجمال : بعضی گویندگان سبک هندی و متأخران مانیز جانداران را به «َها» جمع بسته اند _( :

ها. (اِ) تپانچه بروی کسی زدن . (برهان ) (ناظم الاطباء).


ها. (اِ) سفیدی روی مرغ . (برهان ).


ها. (اِ) نام حرف هَ : آتش افتاد روی چادر دو تا گل مثل چشم «ها» سوخت . الهی چشمهاشان را مرده شور درآرد... (چرند و پرند تألیف دهخدا از روزنامه ٔ ایران کنونی ). || هاء دوچشم ، در تداول عامه هاء هوز است .


ها. (اِ) هر یک از هفتادودو فصل یسنا را در فارسی «ها» گوئیم . در اوستا هائیتی به معنی باب و فصل مطابق کلمه ٔ ساتی سانسکریت میباشد. درپهلوی هات گفته اند. اصلاًاین کلمه به معنی پیوند و بستگی است ، مشتق از فعل ها که به معنی بهم پیوستن و بستن است ، در سانسکریت سیاتی . در هر جا که کلمه ٔ «ها» آمده از آن فصل یسنا اراده کرده اند، چنانکه کلمه ٔ «کرده » از برای تعیین فصل «وسپرد» و «فرگرد» از برای تعیین فصل «وندیداد» اختصاص یافته است . کلمه ٔ «ها» بخصوص به هر یک از هفده فصل گاتها که جزو یسناست اطلاق میشود. در انجام هر یک از هفده فصل منظوم گاتها به نثر افزوده شده : اهیاس ها میستائیم . خشماویه گئوش اُوروهار میستائیم ... (یسنا پورداود ج 1 صص 25-26).


ها. (پیشوند) گاهی به معنی «وا» و «به » می آید: هاگرفتن = واگرفتن : گفت این خواری به خود ها نگیرم . (اسکندرنامه ). قاتل عظیم بترسید و پشت ها داد. (اسکندرنامه ). گفت برو بپرس که طفغاچ کدام است و دست او هاگیر. (اسکندرنامه ).
وگر گوید بگیرم زلف و خالش
به کوتا هانگیری هاممالش .
|| گاه در بعضی لهجه ها در اول پاره ای افعال درآید و ظاهراً تغییری در معنی نمی دهد: هادادن : خدا وقتی هامیده وَر وَرِ جماران هم هامیده .


ها. (ع ضمیر) ضمیر مفرد غایب مؤنث و به معنی آن ، او و خویش است . باثرها، بعینها، بنفسها، دنیا و مافیها. فاطمه سلام اﷲ علیها.


ها. (ق ) (در تداول ) آری ؛ در مقابل نه : یا ها یا نه . نه ها، نه ، نه . نه ها گفت نه نه ؛ یعنی هیچ نگفت :
پریرویان مه سیما سلامی ها علیکی نه .


ها. (صوت ) اشاره به قریب و نزدیک . (برهان ). کلمه ٔ اشاره به معنی اینک که بدان به چیز نزدیک اشاره میکنند. (ناظم الاطباء). به معنی اینک باشد که مصغر این است . (برهان ) :
چو من ناورد پانصد سال هجرت
دروغی نیست ها برهان من ها.

خاقانی .


کعبه چه کنی با حجرالاسود و زمزم
ها عارض و زلف و لب ترکان سرائی .

خاقانی (دیوان چ عبدالرسولی ص 443).


نزد سلیمان شهم ستود چو آصف
گفت که ها هدهد سبای صفاهان .

خاقانی (دیوان چ عبدالرسولی ص 360).


پس از صد سال اگر گوئی کجا او
ز هر بیتی ندا خیزد که هااو.

نظامی .



ها. (صوت ) در مواردی «ها» به معنی بنگر، ببین ، بهوش باش و مانند اینها به کار میرود که در این صورت از اصوات تنبیه و تحذیر به شمار میرود و ممکن است مخفف هان باشد، چنانکه صاحب نهج الادب در ذیل حروف تنبیه پس از ذکر هان آرد: «ها چون هادرویش و می تواند که ها بخصوصه مخفف هان بود که هم برای این معنی آید، چنانکه هادوری به معنی گدای مبرم یعنی شخصی که دوری از او بهتر است ، در محل تخصیص و آگاه کردن مستعمل شده اولاً بعد از آن به معنی گدای مبرم آمده مجازاً. اثیر اخسیکتی گفته :
معیشتی نه که با عزت و قناعت آن
به هر دری نروم چون گدای هادوری .
و همچنین ها درویش نام دشت شده که در ترکستان است و اگر گویند قلب است پس در اصل دوری ها و درویش ها بوده می تواند شد ، لیکن نظائر آن در مستعلات دیده نشد هرچند قلب در فارسی به انواع حدی و شماری ندارد. (نهج الادب ص 570).
ها ثریا نه خوشه ٔ عنب است
دست برکن ز خوشه می بفشار.

خاقانی .


از مهرخ من شدی خبر پرس
ها مهرخ مهربانم این است .

نظامی .


گفتی که کجاست دلستانت
ها دلبر دلستانم این است .

نظامی .


نروی ها. نکنی ها.

ها. (ع اِ فعل ) به معنی خذ (بگیر)، مانند هع اصل آن ها (بوده ) الف به اجتماع ساکنین حذف شده است . و هائی مانند (هاعی ) برای زن و (هاآ) مانند (هاعا) برای تثنیه و هائوا وهأن (هعن ) و هرگاه ترا گفته شود هاء میگوئی : مااهاء؛یعنی نمی گیرم (ای مااخذ) و لا هاء اﷲ ذا؛ یعنی سوگندبه خدای و یا فصیح تر آن لا هااﷲ ذابترک مد است . و یامد لحن است و اصل آن لا و اﷲ هذا است یعنی ما اقسم به ، پس اسم اﷲ بین ها و ذا داخل شود. (منتهی الارب ).


ها. (ع حرف ) حرف تنبیه است و بر چهار لفظ درآید:
1- اسم اشاره ، مانند: «ذا» و «ذی » و جز آن . مخصوص اشاره ٔ به دور نباشد، مانند: «هذا»، «هذه »، «هذاک » و «هذیک ».
2- بر ضمیر رفعی که بوسیله ٔ اسم اشاره از آن خبر داده شده است ، کقوله تعالی : ها أنتم هؤلاء. (قرآن 66/3 و 109/4 و 38/47). (ضمیر انتم بین دو «هاء» تنبیه برای تأکید است ) و مانند آن «الا هولاء».
3- نعت «ای ّ» در ندا و از آن جدا نمیشود، مانند: ایها الرجل . و «ها» در «هذا» برای تنبیه واجب است برای اینکه مقصود از آن نداست و در «هذا» در لغت بنی اسد جائز است که الف آن حذف شود و ضمه داده شود، «هاء» آن از جهت اتباع و قرائت ابن عامر در «آیةالثقلان » بر این سیاق است .
4- بر نام خدادر قسم با حذف حرف قسم گفته میشود: ها اﷲ مافعلت . با قطع همزه و وصل آن ، و در هر دو صورت اثبات الف و حذف آن . و آن مبدل از واو قسم است . (منتهی الارب ). حرف تنبیه است در اینجا نیز اغلب بعد از «ها» همزه ای بیفزایند و «هاءالتنبیه » گویند. ولی صواب آن است که همزه ای افزوده نشود، زیرا های تنبیه حرف هجای «هَ» نیست بلکه حرف معنائی است مرکب از هاء و الف (ها)، چنانکه «لم » مثلاً حرفی است مرکب از لام (ل ) و میم (م ). بنابراین افزودن همزه موردی ندارد، باید الف «ها» را بالتقاء ساکنین حذف کرد و «ها التنبیه » گفت . (خیام پورنشریه ٔ دانشکده ٔ ادبیات تبریز).


ها. (ع صوت ) به معنی اینک می آید چنانکه هرگاه به مردی گویند: این انت ، جواب میگوید: ها انا ذا؛ یعنی اینک منم .و اگر به زنی گویند: این انت ، گوید ها انا ذه ، و اگر به کسی گویند: این فلان ، هرگاه نزدیک باشد، میگوید:ها هو ذا. هرگاه دور باشد میگوید: ها هو ذاک . و در زن هرگاه نزدیک بود، میگوید: ها هی ذه ، و اگر دور بود، میگوید: ها هی تلک . و ضمیر «ها» استعمال میگردد در موضع جر و نصب هر دو. قوله : فألهمها فجورها و تقویها. (قرآن 8/91). و در قسم و سوگند گویند: لاهااﷲ مافعلت ؛ یعنی سوگند به خدا نکردم من . (ناظم الاطباء).


ها.(پسوند) محمد معین نوشته است : دومین نشانه ٔ جمع در پهلوی «ایها» است مثال :
مفرد

جمع


در

دریها(دره ها)


کوست (جانب ، طرف ، ناحیه )
کوستیها (جوانب ، اطراف ، نواحی ) k00l)_&tl;rb&tg; &tl;naps ssalc=tnedni&tg;&tl;naps ssalc=thgilhgih rid=rtl&tg;radahirad&tl;naps/&tg;&tl;naps/&tg;&tl;rb&tg;&tl;naps ssalc=tnedni&tg;&tl;naps ssalc=thgilhgih rid=rtl&tg;tsukahitsuk&tl;naps/&tg;&tl;naps/&tg;&tl;rb&tg;);"">

فرهنگ عمید

نام حرف «ه».
* های بیان حرکت: حرف «ه» که در آخر کلمات درمی آید و به صورت e
* های ملفوظ: حرف «ه» که در اول، وسط و آخر کلمه می آید و به صورت h
۱. [عامیانه] کلمۀ جواب، بلی، آری.
۲. [عامیانه] چه گفتی؟: ها؟ با کی بودی؟
۳. [عامیانه] درست است؟، نظر تو چیست؟: همه چیز گران شده، ها؟
۴. [قدیمی] آگاه باش.
هوای گرمی که از ریه ها خارج می شود.
علامت جمع: خانه ها، چوب ها، سنگ ها.

نام حرف «ه».
⟨ های بیان حرکت: حرف «ه» که در آخر کلمات درمی‌آید و به‌صورت e
⟨ های ملفوظ: حرف «ه» که در اول، وسط و آخر کلمه می‌آید و به‌صورت h


۱. [عامیانه] کلمۀ جواب؛ بلی؛ آری.
۲. [عامیانه] چه گفتی؟: ها؟ با کی بودی؟
۳. [عامیانه] درست است؟؛ نظر تو چیست؟: همه‌چیز گران شده، ها؟
۴. [قدیمی] آگاه باش.


هوای گرمی که از ریه‌ها خارج می‌شود.


علامت جمع: خانه‌ها، چوب‌ها، سنگ‌ها.


دانشنامه عمومی

بله، تصدیق


دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی أَثَاماً: سزا-مجازات - کیفر سخت
معنی أَثْخَنتُمُوهُمْ: بسیار آنها را کشتید- برآنها غلبه کردید - آنان را از قدرت و توان انداختید (کلمه اثخان به معنای بسیار کشتن ، و غلبه و قهر بر دشمن است . کلمه ثِخَن به معنی غلظت و بی رحمی است و اثخان کسی به معنی بازداشتن و مانع حرکت وجنبش او شدن است مثلاً با کشتن او . د...
معنی أَثَرِ: اثر-جای پا
معنی أَثَرْنَ: زیر ورو کردند-برپا نمودند
معنی أَثَرِی: در پی من
معنی أَثْقَالاًَ: بارهای سنگین
معنی أَثْقَالَکُمْ: بارهای سنگینتان
معنی أَثْقَالَهَا: بارهای سنگینش
معنی أَثْقَالَهُمْ: بارهای سنگینشان
معنی أَثْقَلَت: آن زن سنگین شد
معنی أَثْلٍ: نام گیاهی بی میوه(طرفاء)
معنی أَثُمَّ: آیا بعد از
معنی أَثْمَرَ: میوه داد
معنی أَثِیمٍ: گناه پیشه
معنی أَجِئْتَنَا: به سراغ ما آمده ای
ریشه کلمه:
ها (۱۳۹۹ بار)

حرف تنبیه است به معنی آگاه باشید و آگاه باش . بدانید شما آنهایید که در آنچه می‏دانید محاجه کردید. این «ها» چهار بار در قرآن مجید آمده است.

گویش مازنی

/haa/ علامت تصدیق است

علامت تصدیق است


واژه نامه بختیاریکا

اِرَی؛ هَرَی؛ هره؛ آری؛ بله
نشانه جمع به معنی ا
نیا

پیشنهاد کاربران

ها در عربی به معنای هان هست.

در زبان ترکی به معنی خنده است. هع در زبان ترکی به معنی بله است. من خودم ترکم


در زبان لری بختیاری به معنی
بله
HA
بله ::کلمه ایی در زبان غربی است

ها یعنی تایید بله . چه گفتی ؟ آیا چیزی گفتی ؟

در زبان لری به بله می گویند

هوه:: در زبان ترکمنی به بله می گویند

هیه::در زبان ترکی به بله می گویند

Ha

در زبان لری بختیاری به معنی
بله
در زبان ترکمنی . . هوه havah.
در زبان ترکی استانبولی. Evet
ترکی آذری::بیلی. بلی. baele
در زبان لری . . . هاha
در زبان روسی. . . دا da
در زبان آلمانی::یا ja


کلمات دیگر: