tumult, uproar
های و هوی
فارسی به انگلیسی
clamor, fanfare, flurry, fuss, uproar, halloo
مترادف و متضاد
جنبش، تقلا، کوشش، شلوغی، تکاپو، تلاش، های و هوی
فرهنگ فارسی
(اسم ) ۱- شوروغوغا هیاهو. ۲- فریادمستان ازشدت نشاط وسرمستی : (( آنگه سحرگاهان در آن وقت صبوح عاشقان وهای وهوی عربد. بیدلان چشم بازکرد ( ابراهیم خلیل ) ... ) ) ۳- ناله وافغان درمصیبت وماتم : (( بکندندموی وشخودند روی ازایران بر آمد یکی های وهوی . ) ) (شا. لغ. )
فرهنگ معین
(یُ ) (اِ. ) ۱ - شور و غوغا، هیاهو. ۲ - ناله و افغان در مصیبت و ماتم .
لغت نامه دهخدا
های و هوی. [ ی ُ ] ( ترکیب عطفی ، اِ صوت مرکب )های هوی. هایاهوی. شور و غوغای اهل طرب :
خوشا هایی ز حق وز بنده هویی
میان بنده و حق های و هویی.
سپه داغ دل شاه با های و هوی
سوی باغ ایرج نهادند روی.
از ایران برآمد یکی های و هوی.
جهان شد پر از لشکر و های و هوی.
گریزان همی رفت با های و هوی.
خوشا هایی ز حق وز بنده هویی
میان بنده و حق های و هویی.
عطار.
|| غوغا. فریاد. ندبه و زاری. ( برهان ) : سپه داغ دل شاه با های و هوی
سوی باغ ایرج نهادند روی.
فردوسی.
بکندند موی و شخودند روی از ایران برآمد یکی های و هوی.
فردوسی.
بزد کوس و سوی ره آورد روی جهان شد پر از لشکر و های و هوی.
فردوسی.
چو دارا چنان دید برگاشت روی گریزان همی رفت با های و هوی.
فردوسی.
گویش مازنی
/haay o hooy/ شلوغی و سر و صدای زیاد
شلوغی و سر و صدای زیاد
کلمات دیگر: