کلمه جو
صفحه اصلی

چاق شدن


مترادف چاق شدن : فربه شدن، گوشتالو شدن ، پروار شدن، پرواری شدن ، بهبود یافتن، به شدن، معالجه شدن

متضاد چاق شدن : لاغر شدن

فارسی به انگلیسی

batten, fatten

فارسی به عربی

سمن , مجموعة

مترادف و متضاد

batten (فعل)
چاق شدن، نشو و نما کردن، پروار کردن، حاصلخیز شدن

blubber (فعل)
چاق شدن، هایهای گریستن، با صدا گریستن، چربی اوردن

plump (فعل)
چاق شدن، فربه ساختن، گوشتالو کردن، محکم افتادن یا افکندن

فربه شدن، گوشتالو شدن ≠ لاغر شدن


۱. فربه شدن، گوشتالو شدن ≠ لاغر شدن
۲. پروار شدن، پرواری شدن ≠ لاغر شدن
۳. بهبود یافتن، بهشدن، معالجه شدن


فرهنگ فارسی

فربه گشتن . فربی شدن . تنومند شدن . یاسگ که چاق شد قورمه اش نمیکنند یا سگ که چاق شد گوشتش را نباید خورد یا شفا یافتن . تندرست شدن .

لغت نامه دهخدا

چاق شدن. [ ش ُدَ ] ( مص مرکب ) فربه گشتن. فربی شدن. تنومند شدن.
- امثال :
سگ که چاق شد قورمه اش نمیکنند ، یا سگ که چاق شد گوشتش را نباید خورد، مثلی عامیانه است در مورد سفله ای که خداوند هستی شود و نااهلی یا نالایقی که بمقام و منزلتی رسد.
|| شفا یافتن. تندرست شدن. سالم شدن.
- چاق شدن کمانچه ؛ خشک شدن و کوک شدن آن است به مجاز :
کمانش چو ماه نو از آب و تاب
شده چاق بر آتش آفتاب.
ملاطغرا ( از آنندراج ).

واژه نامه بختیاریکا

بار ورداشتن؛ ز یک رَهدِن

پیشنهاد کاربران

پی گرفتن ( گویش تهرانی )


کلمات دیگر: