کلمه جو
صفحه اصلی

حاصلخیز


مترادف حاصلخیز : بارور، برومند، پرمحصول، پربار ، سترون، شوره زار

متضاد حاصلخیز : بی حاصل

برابر پارسی : بارور، پربار | بارور

فارسی به انگلیسی

luxuriant, fecund, fertile, productive, fat, fruitful, generous, plentiful, rich

fertile


fat, fecund, fertile, fruitful, generous, plentiful, productive, rich


فارسی به عربی

خصب

مترادف و متضاد

rich (صفت)
دولتمند، پر پشت، فاخر، با شکوه، نفیس، حاصلخیز، بانوا، گرانبها، غنی، توانگر، زیاده چرب یا شیرین

fertile (صفت)
پربرکت، بارور، حاصلخیز، برومند، پرثمر

fecund (صفت)
بارور، حاصلخیز، برومند، پرثمر، پراثر

prolific (صفت)
فراوان، نیرومند، بارور، حاصلخیز، زایا، پرزا

بارور، برومند، پرمحصول، پربار ≠ بی‌حاصل،


فرهنگ فارسی

زمینی که حاصل زیادبدهد
( صفت ) حاصل دهنده بارور برومند زمین حاصلخیز .

فرهنگ معین

( ~. ) [ ع - فا. ] (ص مر. ) بارور، برومند.

لغت نامه دهخدا

حاصل خیز. [ ص ِ ] ( نف مرکب ) بَرْوَر. برومند: زمینی حاصل خیز.

فرهنگ عمید

زمینی که قابلیت به بار آوردن محصول بسیار را دارد.

فرهنگ فارسی ساره

بارور، پربار


پیشنهاد کاربران

پربار

فرآورد

در کنار برابرهای �پربار� و �باروَر�، همچنین: �فرآورد�

بجای آمیخته واژه های �حاصلخیزی� و حاصلخیز� می توان به ترتیب از واژه های �فرآوردگی� و �فرآورد� سود جست.

برگرفته از پی نوشتِ نوشتاری در پیوند زیر:
ب. الف. بزرگمهر ۱۴ تیر ماه ۱۳۹۵
https://www. behzadbozorgmehr. com/2016/07/blog - post_4. html



کلمات دیگر: