عاجز کردن
فارسی به انگلیسی
to harass, to disable, to confound, to confute, bay, beleaguer, disable, frustrate
bay, beleaguer, disable, frustrate
فارسی به عربی
اهجم , ثرید , ضائق
خلیج
خلیج
اهجم , ثريد , ضائق
مترادف و متضاد
تحریک کردن، ازردن، خشمگین کردن، رنجاندن، عذاب دادن، دلخور کردن، اذیت کردن، بستوه اوردن، مزاحم شدن، عاجز کردن، عصبانی کردن
عذاب دادن، عاجز کردن
اذیت کردن، بستوه اوردن، عاجز کردن، تعرض کردن، خسته کردن، حملات پی در پی کردن
عاجز کردن، عوعو کردن، دفاع کردن در مقابل، زوزه کشیدن
عیب دار کردن، عاجز کردن، ناتوان کردن، از کار انداختن، ناتوان ساختن، زله کردن، فاقد صلاحیت قانونی کردن
عذاب دادن، عاجز کردن، مصرانه خواستن، اصرار کردن به، سماجت کردن، ابرام کردن
کم کردن، عاجز کردن، ضعیف شدن، تقلیل دادن، تضعیف کردن، ضعیف کردن، سست کردن، سست شدن، نحیف کردن، کم نیرو شدن
عاجز کردن
فرهنگ فارسی
( مصدر ) ناتوان ساختن ضعیف کردن .
لغت نامه دهخدا
عاجز کردن. [ ج ِ ک َ دَ ]( مص مرکب ) درمانده کردن. ناتوان ساختن :
کمالت عاجزم کرد و عجب نیست
که تو هم عاجزی اندر کمالت.
کمالت عاجزم کرد و عجب نیست
که تو هم عاجزی اندر کمالت.
خاقانی.
موران به اتفاق شیر را عاجز کنند. ( مجالس سعدی ص 23 ).کلمات دیگر: