کلمه جو
صفحه اصلی

یابنده

فارسی به انگلیسی

finder


discoverer, finder

مترادف و متضاد

find (اسم)
یابنده، چیز یافته

getter (اسم)
گیرنده، یابنده، دریافت کننده

discovery (اسم)
کشف، اکتشاف، یابنده، پی بری

finding (اسم)
حکم، کشف، اکتشاف، یافت، یابنده، افزار

detector (اسم)
ردیاب، کشف کننده، یابنده، موج یاب، اشکارگر

finder (اسم)
یابنده، پیدا کننده

discoverer (اسم)
یابنده، کاشف، پی برنده

فرهنگ فارسی

پیداکننده
( اسم ) ۱- درک کننده دریابنده . ۲- پیدا کننده .

فرهنگ معین

(بَ د ) (اِفا. ) ۱ - دریابنده ، درک کننده . ۲ - پیدا کننده .

لغت نامه دهخدا

یابنده. [ ب َ دَ / دِ ] ( نف ) پیداکننده. واجد. که یابد. ج ، یابندگان. مرخم یابنده ، «یاب » است که در ترکیب باکلمات دیگر بکار رود. رجوع به یاب شود :
به هر زیر برگی شتابنده ای است
به هر منزلی راه یابنده ای است.
نظامی.
یابنده فتح کان جزع دید
بخشود و گناهشان ببخشید.
نظامی.
چنین زد مثل شاه گویندگان
که جویندگانند یابندگان.
نظامی.
سایه حق بر سر بنده بود
عاقبت جوینده یابنده بود.
مولوی.
جست او را تا ز جان بنده بود
لاجرم جوینده یابنده بود.
مولوی.
- امثال :
جوینده یابنده است.

فرهنگ عمید

پیداکننده.

واژه نامه بختیاریکا

جورا


کلمات دیگر: