کلمه جو
صفحه اصلی

طاقت فرسا


مترادف طاقت فرسا : تحمل گداز، توان سوز، توان فرسا، شاق، صبرسوز، طاقت زدا، طاقت شکن، کمرشکن، غیر قابل تحمل، تحمل ناکردنی

برابر پارسی : توان فرسا، تاب فرسا | توان فرسا، تاب فرسا

فارسی به انگلیسی

arduous, drastic, excruciating, grueling, gruelling, hard, killing, onerous, oppressive, rough, strenuous, terrible, trying, unbearable, weighty, killer, breakneck, insupportably tiresome, intolerable

insupportably tiresome, intolerable, oppressive


arduous, drastic, excruciating, grueling, gruelling, hard, killing, onerous, oppressive, rough, strenuous, terrible, trying, unbearable, weighty


فارسی به عربی

ثقیل , حاد , مادة مقلصة , متعب

مترادف و متضاد

onerous (صفت)
دشوار، شاق، سنگین، گران، طاقت فرسا

repugnant (صفت)
زننده، مخالف، متناقض، عنیف، طاقت فرسا، تنفرانگیز

exhausting (صفت)
خروجی، طاقت فرسا، خستگی اور

intolerable (صفت)
سخت، دشوار، طاقت فرسا، بی نهایت، غیر قابل تحمل، تحمل ناپذیر، تن در ندادنی

unbearable (صفت)
طاقت فرسا، غیر قابل تحمل، تحمل ناپذیر، تاب ناپذیر

unsupportable (صفت)
طاقت فرسا

unendurable (صفت)
طاقت فرسا

insupportable (صفت)
سخت، دشوار، طاقت فرسا، غیر قابل مقاومت، تحمل ناپذیر

insufferable (صفت)
سخت، طاقت فرسا، غیر قابل تحمل، تحمل ناپذیر

torturous (صفت)
طاقت فرسا، زجر دار، متضمن زجر و شکنجه

تحمل‌گداز، توان‌سوز، توان‌فرسا، شاق، صبرسوز، طاقت‌زدا، طاقت‌شکن، کمرشکن، غیر قابل تحمل، تحمل‌ناکردنی


فرهنگ فارسی

طاقت فرسای: فرساینده طاقت، آنچه تاب وتوان ببرد

فرهنگ معین

( ~ . فَ ) [ ع - فا. ] (ص فا. ) طاقت فرسا ین ده : آن که طاقت و شکیب ببرد، آن چه که تاب و توان بزداید.

لغت نامه دهخدا

طاقت فرسا. [ ق َ ف َ ] ( نف مرکب ) که تاب و توان از دست برد. طاقت زدا.

فرهنگ عمید

آنچه تاب وتوان را از دست می برد.

فرهنگ فارسی ساره

توا نفرسا


واژه نامه بختیاریکا

کُل به سر؛ رِپنا؛ پاوَن

پیشنهاد کاربران

overwhelming

enervating


کلمات دیگر: