کلمه جو
صفحه اصلی

دادرس


مترادف دادرس : دادبیگ، دادده، دادگر، داور، عادل، فریادرس، قاضی، میرداد

فارسی به انگلیسی

judge, justice

فارسی به عربی

قاضی

مترادف و متضاد

judge (اسم)
قاضی، کارشناس، دادرس

magistrate (اسم)
حاکم، دادرس، رئیس کلانتری، رئیس بخش دادگاه

دادبیگ، دادده، دادگر، داور، عادل، فریادرس، قاضی، میرداد


فرهنگ فارسی

دادرسنده، قاضی، کسی که به دادستمدیدهای برسد
( صفت ) ۱ - آنکه به داد مظلوم رسد . ۲ - کسی که به دادخواهی رسیدگی کند . داور قاضی نشسته .

فرهنگ معین

(رِ یا رَ )(ص فا. ) کسی که به دادخواهی رسیدگی کند.

لغت نامه دهخدا

دادرس. [ رَ ] ( نف مرکب ) رسنده داد. دادران. مجری عدالت. دادده. ( آنندراج ). || در اصطلاح دادگستری ، قاضی ، قاضی محکمه. قاضی نشسته. || ( اِخ ) نام حکیمی بوده از شاگردان جمشید جم. || ( اِ ) نام روز چهاردهم از ماههای ملکی. ( آنندراج ).

فرهنگ عمید

۱. کسی که به داد ستمدیده ای برسد و به دادخواهی کسی رسیدگی کند، دادرسنده.
۲. (حقوق ) قاضی، حاکم.

گویش مازنی

/daad res/ فاصله ای برای رساندن صدا – صدارس - برنج زودرس

پیشنهاد کاربران

یاور

معنی دادرس میشه
دانش آموز آماده در روز های سخت
معنی دیگه آن هم میشه کمک کردن یاری رساندن به مردم


کلمات دیگر: