کلمه جو
صفحه اصلی

نابالغ


مترادف نابالغ : بچه، خردسال، صغیر، نوباوه

متضاد نابالغ : بالغ

برابر پارسی : کم سال، نارس، ناپخته

فارسی به انگلیسی

immature, minor, underage

فارسی به عربی

غیر ناضج

مترادف و متضاد

immature (صفت)
نا بهنگام، سبز، نارس، بی تجربه، نا بالغ، رشد نیافته

unripe (صفت)
سبز، خام، نارس، زود رس، نا بالغ، کال

unfledged (صفت)
خام دست، نا بالغ، نارسا، پر در نیاورده، کاملا رشد نکرده

underage (صفت)
خردسال، نا بالغ، صغیر، کمتر از سن قانونی، فروسال

بچه، خردسال، صغیر، نوباوه ≠ بالغ


فرهنگ فارسی

پسریادخترکه به سن بلوغ نرسیده باشدازنظرشرعی، سن بلوغ دختر۹سالگی وپسر۱۵سالگی است
( صفت ) ۱- آنکه بسن بلوغ نرسیده مقابل بالغ : شنیدم که نابالغی روزه داشت بصد محنت آور در وزی بچاشت . ( سعدی . ) ۲ - آنکه قوه تشخیص و تمیزندارد ساده لوح : همه گفتندکاین خیال بداست قول نابالغان بی خرداست . ( نظامی )

فرهنگ معین

(لِ ) [ فا - ع . ] (ص . ) ۱ - آن که به سن بلوغ نرسیده . ۲ - آن که قوة تشخیص و تمیز ندارد، ساده لوح .

لغت نامه دهخدا

نابالغ.[ ل ِ ] ( ص مرکب ) کودک. آن که هنوز به سن تمیز نرسیده باشد. ( آنندراج ). نارسیده. کودکی که به سن بلوغ و رشد نرسیده باشد. ( ناظم الاطباء ). صغیر. خواب نادیده. به حد مردان نرسیده. به حد زنان نرسیده :
شنیدم که نابالغی روزه داشت
به صد محنت آورد روزی به چاشت.
سعدی.
یکی تشنه میگفت و جان می سپرد
خنک نیکبختی که در آب مرد
بدو گفت نابالغی کای عجب
چو مردی چه سیراب و چه تشنه لب.
سعدی ( بوستان ).
|| نادان. ساده لوح. که قوه تشخیص ندارد. که صاحب تمیز نیست :
همه گفتند کاین خیال بد است
قول نابالغان بی خرد است.
نظامی.
چو با او ساختی نابالغی جنگ
ببالغتر کسی برداشتی سنگ.
نظامی.

فرهنگ عمید

پسر یا دختری که به بلوغ شرعی نرسیده. &delta، سن بلوغ شرعی برای پسر پانزده سالگی و برای دختر نه سالگی است.

پسر یا دختری که به بلوغ شرعی نرسیده. Δ سن بلوغ شرعی برای پسر پانزده‌سالگی و برای دختر نه‌سالگی است.


واژه نامه بختیاریکا

ساوا

پیشنهاد کاربران

Sub - adult

نیمچه


کلمات دیگر: