بی خبر، نا اگاه، بدون اطلاع، غیر وارد، بدون شناسایی
unknowing(صفت)
جاهل، نا اگاه، بی اطلاع، ندانسته، ماورا تجربیات انسانی، ندانستی، غیر قابل ادراک و فهم
فرهنگ فارسی
( نا آگاه ) ( صفت ) ۱ - بی خبر . نامستحضر. ۲ - ناهوشیار خفته . ۳ - بی تجربه مقابل آگاه .
لغت نامه دهخدا
( ناآگاه ) ناآگاه. ( ص مرکب ) نامطلع. بی خبر. نامستحضر. که خبردار نیست. که آگاه نیست. || خفته. ناهوشیار. غیر متیقظ. || نااستاد. بی تجربه. که واقف و ماهر نیست. مقابل آگاه. رجوع به آگاه شود.
فرهنگ عمید
( ناآگاه ) ۱. بی خبر، بی تجربه. ۲. (قید ) ناگاه، غفلتاً.