برابر پارسی : انجام پذیر، پیش بردنی
قابل اجراء
برابر پارسی : انجام پذیر، پیش بردنی
فارسی به عربی
زامی
مترادف و متضاد
مناسب، خوب، خوشایند، قابل اجراء، قابل اطلاق، کاربست پذیر، اجرا شدنی
قابل اجراء
مناسب، قابل اجراء، قابل اطلاق، عملی، اعمال شدنی
لغت نامه دهخدا
قابل اجراء. [ ب ِ ل ِ اِ ] ( ص مرکب ) اجراشدنی. انجام پذیر. اجرأپذیر.
کلمات دیگر: