کلمه جو
صفحه اصلی

ماتم گرفتن


مترادف ماتم گرفتن : عزاگرفتن، به سوگ نشستن، سوگوار بودن، پرسه نشینی کردن، غصه خوردن، محزون بودن، غمگین بودن

برابر پارسی : سوگ گرفتن، اندوهگین

فارسی به انگلیسی

grieve, mourn, to mourn (for or over)

to mourn (for or over)


grieve, mourn


فارسی به عربی

اندب , عویل

مترادف و متضاد

mourn (فعل)
گریه کردن، سوگواری کردن، عزاداری کردن، ماتم گرفتن

wail (فعل)
ناله کردن، ماتم گرفتن، شیون کردن

عزاگرفتن، به سوگ نشستن، سوگوار بودن، پرسه‌نشینی کردن


غصه خوردن، محزون‌بودن، غمگین بودن


۱. عزاگرفتن، به سوگ نشستن، سوگوار بودن، پرسهنشینی کردن
۲. غصه خوردن، محزونبودن، غمگین بودن


فرهنگ فارسی

( مصدر ) ماتم گرفتن کسی را ( برای کسی ) . ۱ - سوگواری کردن برای او اقام. مراسم تعزیت کردن بجهت او : مزن دست تاسف برهم از مرگ سیه کاران که خون مرده را هرگز کسی ماتم نمیگیرد . ( صائب آنند . ) ۲- غصه دار شدن غمگین شدن : چرا اینجا نشسته و ماتم گرفته ای ?

فرهنگ معین

( ~ . گِ رِ تَ ) [ ع - فا. ] (مص ل . ) ۱ - غصه دار شدن . ۲ - سوگواری کردن .

لغت نامه دهخدا

ماتم گرفتن. [ ت َ گ ِ رِ ت َ ] ( مص مرکب ) احتفالی کردن عزاداری کسی را. عزاداری کردن. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) :
این دیده تر گهی که ماتم گیرد
طوفان را پیش اشک خود کم گیرد.
طالب آملی ( از آنندراج ).
مزن دست تأسف برهم از مرگ سیه کاران
که خون مرده را هرگز کسی ماتم نمی گیرد.
صائب ( از آنندراج ).
|| سخت غمگین نمودن. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). || از پیش غم خوردن برای دردی نیامده. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).

پیشنهاد کاربران

غمگین، اندوهگین


کلمات دیگر: