کلمه جو
صفحه اصلی

خارج کردن


مترادف خارج کردن : بیرون بردن، بیرون فرستادن، منتقل کردن، جابه جا کردن

فارسی به انگلیسی

to discharge, to expel, to emit

فارسی به عربی

ابعث , اطرد

مترادف و متضاد

discharge (فعل)
خالی کردن، مرخص کردن، خارج کردن، معزول کردن، درکردن، اداء کردن، ترشح کردن، منفصل کردن

dismiss (فعل)
مرخص کردن، خارج کردن، عزل کردن، معزول کردن، منفصل کردن، روانه کردن، معاف کردن

expel (فعل)
بیرون انداختن، خارج کردن، بزور خارج کردن

bring out (فعل)
زاییدن، خارج کردن، از اختفا بیرون اوردن، خیط و پیت کردن

send out (فعل)
خارج کردن، فرستادن، اعزام کردن، صادر کردن

drive out (فعل)
خارج کردن، بیرون کردن

evict (فعل)
خارج کردن، بیرون کردن

emit (فعل)
خارج کردن، بیرون دادن، بیرون ریختن، انتشار نور منتشر کردن

بیرون‌بردن


بیرون فرستادن، منتقل کردن، جابه‌جا کردن


۱. بیرونبردن
۲. بیرون فرستادن، منتقل کردن، جابهجا کردن


فرهنگ فارسی

هلانیدن و بیرون کردن . بر آوردن

لغت نامه دهخدا

خارج کردن. [ رِ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) هلانیدن و بیرون کردن. ( ناظم الاطباء ). برآوردن. بیرون برکشیدن.

پیشنهاد کاربران

extraer

بیرون راندن


کلمات دیگر: