کاذب. [ ذِ ] ( ع ص ) دروغزن. دروغگو. جلب. غرّار. رجوع به همین مدخلها شود. خائن. مائن. ج ، کاذبون ، کذاب. ( مهذب الاسماء ). کاذبین. با ترکیبات ذیل آید: اشتهای کاذب یا شهوت کاذب ، مقابل اشتهای صادق. تشنگی کاذب. جوع کاذب. حدیث کاذب. ( نفایس الفنون ). رجوع به مدخل صادق شود. درز کاذب. صبح کاذب یا صبح بامداد نخست :
عشوه صبح کاذب است کز او
خبر آفتاب نشنیدم.
خاقانی.
لاف دینداری زنم چون صبح آخر ظاهر است
کاندرین دعوی ز صبح اولین کاذب ترم.
خاقانی.
صبح صادق پس کاذب چه کند بر تن دهر
چادر سبز دَرَد تا زن رسوا بینند.
خاقانی.
امل چون صبح کاذب گشت کم عمر
چو صبح صادق دل گشت روشن .
خاقانی.
مشعله صبح تو بردی بشام
کاذب و صادق تو نهادیش نام.
نظامی.
غشاء کاذب. فجر کاذب. رجوع به فجر شود. تکذیب ؛ کاذب شدن ناقه. ( منتهی الارب ). کاذب گردیدن شتر ماده ، یعنی ناقه ای که گشنی کرده شود و دم بردارد و باردار نگردد. کذبت الناقه. ( منتهی الارب ).