کلمه جو
صفحه اصلی

درخشانی

فارسی به انگلیسی

resplendence, splendor, splendour

مترادف و متضاد

flashy (صفت)
نمایشی، زرق و برق دار، درخشانی

لغت نامه دهخدا

درخشانی. [ دُ / دَ / دِ رَ ] ( حامص ) حالت و چگونگی درخشان. تابش. تلألؤ :
هر یک از خوبی چون باغ به هنگام بهار
وز درخشانی چون ماه به هنگام سحر.
فرخی.
مواهة، موهة؛ درخشانی آب روی. ( منتهی الارب ).

دانشنامه عمومی

درخشانی، نام خانوادگی ایرانی است و ممکن است به موارد زیر اشاره داشته باشد:
جهانشاه درخشانی، تاریخدان برجسته، معمار و ایران شناس
درسا درخشانی، استاد بین المللی شطرنج
سام درخشانی، بازیگر تئاتر، سینما و تلویزیون
علی اکبر درخشانی، از افسران پایه گذار ارتش نوین در ایران، فرمانده لشکر آذربایجان در دورهٔ رضاشاه
مجید درخشانی، آهنگ ساز، تنظیم کننده و نوازندهٔ تار و سه تار

پیشنهاد کاربران

حالت وچگونگی درخشان

نورانی


کلمات دیگر: