( مصدر ) ۱ - بخشودن عفو کردن : شیر گفت از این مدافعت چه فایده که البته ترا معاف نخواهم داشت . ۲- رها شدن .
معاف داشتن
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
معاف داشتن. [ م ُ ت َ ] ( مص مرکب ) عفو کردن. بخشودن. بخشیدن. معاف کردن : شیر گفت از این مدافعت چه فایده که البته ترا معاف نخواهم داشت. ( کلیله و دمنه ).
همه وقت عارفان را نظر است دیگران را
نظری معاف دارند و دوم روا نباشد.
در قبضه او چو من زبون نیست.
معاف دوست بدارند قتل عمدا را.
قاسم انوار خواهد داشت صائب را معاف.
نگردد چومی خون ز گلنار صاف.
همه وقت عارفان را نظر است دیگران را
نظری معاف دارند و دوم روا نباشد.
سعدی.
گر بکشد و گر معاف دارددر قبضه او چو من زبون نیست.
سعدی.
من از تو پیش که نالم که در شریعت عشق معاف دوست بدارند قتل عمدا را.
سعدی.
در جواب این غزل گستاخ اگر پیش آمده ست قاسم انوار خواهد داشت صائب را معاف.
صائب.
ز عناب اگر داشت خود را معاف نگردد چومی خون ز گلنار صاف.
ملاطغرا ( از آنندراج ذیل معافة ).
کلمات دیگر: