معاتبت کردن : ملک دانشمند را مواخذت و معاتبت فرمود .
معاتبت فرمودن
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
معاتبت فرمودن. [ م ُ ت َ / ت ِ ب َ ف َ دَ ] ( مص مرکب ) معاتبت کردن : ملک دانشمند را مؤاخذت و معاتبت فرمود. ( گلستان ). رجوع به معاتبت کردن شود.
کلمات دیگر: