کلمه جو
صفحه اصلی

معاقبه

عربی به فارسی

اتهام , احضار بدادگاه , اعلا م جرم


فرهنگ فارسی

عقاب دادن، سزادادن برای گناه وکاربد، آزاروشکنجه کردن ، پس ازدیگری آمدن
۱ - ( مصدر ) سزای عمل بد کسی را دادن عقاب دادن . ۲ - ( مصدر ) از پی کسی در آمدن پشت سرکسی سوار شدن . ۳ - بنوبت سوار شدن . ۴ - آنست که سقوط دوحرف از و زنی بر سبیل مناوبت باشد اگر یکی بیفتد البته دیگری بر قرار باشد و شاید که هیچ دو ساقط نشوند اما نشاید که هر دو با هم بیفتند و این اسم از مناوبت دو شریک گرفتهاند که در سفری یک مرکوب دارند و بنوبت بر نشینند و آنرا در عربیت معاقبت خوانند ... بدانک معاقبت است میان یائ و نون مفاعیلن در بحر هزج اگر یائ بیفتد نشاید که نون بیفتد و همچنین معاقبت است میان نون فاعلاتن و الف فاعلن و فاعلاتن دیگر که از پس آن آید ...
عقاب عقوبت کردن

لغت نامه دهخدا

معاقبه. [ م ُ ق َ ب َ / ق ِ ب ِ ] ( از ع ، اِمص ) عقاب. عقوبت کردن. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). و رجوع به معاقبت و معاقبة شود.

معاقبة. [ م ُ ق َ ب َ ] (ع مص ) عقاب . (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ). عقوبت کردن . (ترجمان القرآن ). شکنجه کردن کسی رابه سبب گناهی که کرده است . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) ( از اقرب الموارد). شکنجه کردن . (آنندراج ). || از پی کسی درآمدن . (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ). از پس کسی آمدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). || همدیگر به نوبت سوار شدن بر راحله . (منتهی الارب ) (آنندراج ). به نوبت سوار شدن بر اسب . (از اقرب الموارد): عاقب زید عمرواً؛ زید و عمرو به نوبت سوار شدند. و گویند مطلق در نوبت استعمال شود و اختصاص به سوار شدن ندارد.(از ناظم الاطباء). || در پی کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج )؛ عاقب بین شیئین ؛ یکی از آن دو چیزرا پس دیگر آورد. (ناظم الاطباء). || غنیمت یافتن . (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ). وقوله تعالی : فعاقبتم ؛ ای فغنمتم . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || (در اصطلاح عروض ) نوعی از تصرفات عروض را گویند و آن معاقبت است بین یاء و نون از مفاعیلن یعنی وقتی یکی از آن دو ساقط شود دیگری بماند و ساقط شدن آن دو با هم جایز نیست . (از منتهی الارب ). نوعی از تصرفات عروض است . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). و رجوع به معاقبت شود.


معاقبة. [ م ُ ق ِ ب َ ] (ع ص ) ابل معاقبة؛ شتر که گاهی گیاه شور و گاهی گیاه شیرین چرد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).



کلمات دیگر: