کلمه جو
صفحه اصلی

بالق

فرهنگ فارسی

پادشاه عمالقه در شهر بلقا است

لغت نامه دهخدا

بالق. [ ] ( اِخ ) پادشاه عمالقه در شهر بلقا. معاصر یوشعبن نون. صاحب حبیب السیر می نویسد: دارالملک عمالقه در آن زمان ( زمان یوشع ) بلقا بود و پادشاه ایشان رابالق می گفتند و بلعم باعور در بلقا توطن داشت... چون بنی اسرائیل بحوالی بلقا رسیدند بالق در شهر متحصن گشت... و آن محاصره امتداد یافت.... ملک بالق از بلعم التماس دعا کرد چون اسم اعظم بیادش نیامد عاجز شد و حیله ای اندیشیده ملک را گفت زنان فاحشه را به معسکر بنی اسرائیل فرست که اگر یک نفر از ایشان زنا کند نصرت ما را باشد، و بالق بموجب فرموده عمل نمود. همان لحظه بلیه طاعون در میان سپاه یوشع شیوع یافت... ( از حبیب السیر چ کتابخانه خیام ج 1 ص 104 و 105 ).

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] بالِغ/ بالق (بالیق، بالیغ)، واژه ترکی به معنی شهر و قلعه و کاخ که تنها یا به صورت ترکیبی در اسامی شهرها و اماکن به کار رفته است.
این کلمه ، که در کتیبه های اورخون (قرن دوم) و نوشته های اویغوری استعمال شده، از واژه های کهن و اصیل ترکی است.
علاوه بر این کلمه، در قسمتی از متون اویغوری به واژه «کَنْت» و «کَند» به معنی شهر نیز بر می خوریم که بعدها وارد محیط ترک زبانان شده و جای کلمه بالق را گرفته است.
به نظر می رسد که از قرن پنجم، در بخش بزرگی از سرزمینهای ترک نشین، کلمه بالق دیگر به معنی شهر به کار نرفته و جایش را به واژه کند یا کنت داده است، چنانکه در منظومه حماسی قوتاد غوبیلیگ (قرن پنجم) فقط کلمه کنت به کار رفته است.
محمود کاشغری در دیوان لغات الترک، بعد از قید واژه بَلِق (بالق) به معنی کاخ و شهر لازم دیده است تصریح کند که این عنوان « مجوسی » و مخصوص اویغورها بوده است.
در نسخه ای از داستانِ اوغوز (غُز)، که متعلق به دوره نسبتاً جدیدتر است و به خط اویغوری نوشته شده، این واژه، به صورت اصل قدیمی، بالق و بالوق آمده است.
بالق در اویغوری و چینی، به معنی شهر و قلعه و در جغتایی، به معنی «شهری که اطرافش را دیوارهایی محصور کرده باشد» آمده است.
در لهجه و تلفظ ترکیِ امروزی، این واژه دیگر به کار نمی رود.
← کاربرد به صورت ترکیبی
(۱) یوسف حاجب خاص، قوتادغوبیلیگ.
(۲) محمودبن حسین کاشغری، دیوان لغات الترک.



کلمات دیگر: