کلمه جو
صفحه اصلی

حلزونی


مترادف حلزونی : مارپیچ، مارپیچی، مربوطبه حلزون

فارسی به انگلیسی

circular, helix, labyrinthine, spiral, winding, limacine

limacine, spiral


circular, helix, labyrinthine, spiral, winding


مترادف و متضاد

spiral (صفت)
مارپیچی، پیچاپیچ، حلزونی، بشکل مارپیچ

مارپیچ، مارپیچی


مربوطبه حلزون


۱. مارپیچ، مارپیچی
۲. مربوطبه حلزون


فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱- منسوب به حلزون ۲ - خط یا شکل شبیه به حلزون مار پیچی .

مکان هندسی نقطه‌ای واقع بر یک خط به فاصلۀ ثابتی از تقاطع آن خط با یک دایرۀ ثابت، وقتی که خط حول نقطه‌ای بر روی دایره دوران می‌کند متـ . حلزونی پاسکال Pascals limacon


لغت نامه دهخدا

حلزونی. [ ح َ ل َ ] ( ص نسبی ) منسوب به حلزون. || خط یا شکل شبیه بحلزون. مارپیچی. ( فرهنگ فارسی معین ). || پیچاپیچ. پیچ پیچ مانندصدف و خانه حلزون. بشکل حلزون. مارپیچ. مارپیچی.

فرهنگ عمید

به شکل صدف حلزون، مارپیچی.

فرهنگستان زبان و ادب

{limacon} [ریاضی] مکان هندسی نقطه ای واقع بر یک خط به فاصلۀ ثابتی از تقاطع آن خط با یک دایرۀ ثابت، وقتی که خط حول نقطه ای بر روی دایره دوران می کند متـ . حلزونی پاسکال Pascals limacon


کلمات دیگر: