کلمه جو
صفحه اصلی

محصنه


مترادف محصنه : شوهردار، طاهره، پارسازن

برابر پارسی : شوهردار

فارسی به انگلیسی

covert, married, married (woman), (feme) covert

married (woman), (feme) covert


مترادف و متضاد

شوهردار، طاهره، پارسازن


فرهنگ فارسی

زن شوهردار، محصنات جمع
( اسم ) مونث محصن جمع : محصنات .

فرهنگ معین

(مُ صَ نَ ) [ ع . ] (اِمف . ) زنِ شوهردار. ج . محصنات .

لغت نامه دهخدا

محصنة. [ م ُ ص ِ ن َ ] (ع ص ) زن پارسا. (منتهی الارب ). زن عفیفه و باحیا. (ناظم الاطباء). || زن آزاد و شوی کرده . (مهذب الاسماء). شوهردار. (یادداشت مرحوم دهخدا).


( محصنة ) محصنة. [ م ُ ص َ ن َ ] ( ع ص ) زن شوهرکرده : امراءة محصنة. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). زن باشوی. || زن باردار شده. ( ناظم الاطباء ). || زن پارسا. ( زمخشری ). || ( اصطلاح فقهی ) زن بالغ و عاقلی که به عقد دائم زوجه شخصی شده است و زوج از نزدیکی با وی متمکن است. مجازات محصنة که مرتکب زنا شود رجم است.

محصنة. [ م ُ ص ِ ن َ ] ( ع ص ) زن پارسا. ( منتهی الارب ). زن عفیفه و باحیا. ( ناظم الاطباء ). || زن آزاد و شوی کرده. ( مهذب الاسماء ). شوهردار. ( یادداشت مرحوم دهخدا ).

محصنة. [ م ُ ح َص ْ ص َ ن َ ] ( ع ص ) دارای باروی استوار. دیوار استوار به گرد کشیده. باحصن. حصین : لایقانلونکم جمیعاً الا فی قری محصنة او من وراء جُدُر... ( قرآن 14/59 ). و اهل الصین فی کل موضع لهم مدینة محصنة عظیمة. ( اخبار الصین و الهند ص 26 ).
محصنه. [ م ُ ص ِ ن َ ] ( ع ص ) محصنة. رجوع به محصنة شود. زن پارسا و عفیفه و باحیا. ( ناظم الاطباء ) ( از منتهی الارب ). || زن شوهرکرده. ( از منتهی الارب ). شوهرکرده. ( ناظم الاطباء ).
- زنای محصنه ؛ زنا با زن شوهردار. ( ناظم الاطباء ). رجوع به زنای محصنه شود.

محصنه . [ م ُ ص ِ ن َ ] (ع ص ) محصنة. رجوع به محصنة شود. زن پارسا و عفیفه و باحیا. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). || زن شوهرکرده . (از منتهی الارب ). شوهرکرده . (ناظم الاطباء).
- زنای محصنه ؛ زنا با زن شوهردار. (ناظم الاطباء). رجوع به زنای محصنه شود.


محصنة. [ م ُ ح َص ْ ص َ ن َ ] (ع ص ) دارای باروی استوار. دیوار استوار به گرد کشیده . باحصن . حصین : لایقانلونکم جمیعاً الا فی قری محصنة او من وراء جُدُر ... (قرآن 14/59). و اهل الصین فی کل موضع لهم مدینة محصنة عظیمة. (اخبار الصین و الهند ص 26).


محصنة. [ م ُ ص َ ن َ ] (ع ص ) زن شوهرکرده : امراءة محصنة. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). زن باشوی . || زن باردار شده . (ناظم الاطباء). || زن پارسا. (زمخشری ). || (اصطلاح فقهی ) زن بالغ و عاقلی که به عقد دائم زوجه ٔ شخصی شده است و زوج از نزدیکی با وی متمکن است . مجازات محصنة که مرتکب زنا شود رجم است .


فرهنگ عمید

زن شوهردار.

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی مُحَصَّنَةٍ: منع شده (در اصل از احصان (به معنی مانع شدن)- محکم شده -(درعبارت"قُرًی مُّحَصَّنَةٍ " منطقه ای که با قلعه ای محکم احاطه شده وحفاظت می شود)
معنی مُحْصَنَاتِ: زنان شوهر دار- زنان با عفت (اصلش ازاحصان به معنی منع است و قلعه را هم از این جهت حصن می گویند چون از ورود اغیار منع و جلوگیری می کند و زن شوهر دار هم از این جهت محصنة گفته می شود چون شوهرش او را از تعرض دیگران حفظ می کند.در مورد زنان در سه مورد به کا...
ریشه کلمه:
حصن (۱۸ بار)

«مُحَصَّنَة» از مادّه «حصن» (بر وزن جسم) به معنای دژ می باشد، بنابراین «قری محصّنه» به آبادیهایی گفته می شود که به وسیله برج و بارو یا کندن خندق یا موانع دیگر از هجوم دشمن در امان است.

پیشنهاد کاربران

شویمند


کلمات دیگر: