مترادف محاضره : حضور قلب، بحث، گفت وگو، پرسش و پاسخ، جواب و سؤال
محاضره
مترادف محاضره : حضور قلب، بحث، گفت وگو، پرسش و پاسخ، جواب و سؤال
عربی به فارسی
سخنراني , خطابه , کنفرانس , درس , سخنراني کردن , خطابه گفتن , نطق کردن
مترادف و متضاد
۱. حضور قلب
۲. بحث، گفتگو
۳. پرسش و پاسخ، جواب و سوال
فرهنگ فارسی
۱ - (مصدر ) سوال و جواب کردن با یکدیگر حاضر جوابی کردن . ۲ - مطلبی ادبی یا علمی که در مجلسی بین دانشمندان مورد بحث قرار گیرد جمع : محاضرات .
فرهنگ معین
لغت نامه دهخدا
محاضرة. [ م ُ ض َ رَ ] (ع مص ) حِضار. سؤال و جواب کردن با هم . (منتهی الارب ). مکالمه . با هم گفتگو کردن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). مجادله و جواب و سؤال کردن . (از ناظم الاطباء). || زانو بزانوی کسی در نزد سلطان نشستن . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). مجاثاة. (تاج العروس ). || برابری کردن در دویدن با هم . (منتهی الارب ). با یکدیگر دویدن . (تاج المصادر بیهقی ). || نزدیک حاکم شدن با خصم و غلبه کرده حق کسی بردن . (منتهی الارب ). مغالبة و مکاثرة. (تاج العروس ). در نزد حاکم حاضر شدن با کسی و چیرگی کردن او را در حق خود و چیره شدن بر وی و بردن حق خود را. || فروختن میوه پیش از رسیدن . (ناظم الاطباء). || در نزد سالکان دیدار پیش از رفع حجاب است . (از کشاف اصطلاحات الفنون ). حضور القلب بتوارد البرهان و مجازاةالاسماء الالهیة بماهی علیها من الحقایق . حضورالقلب مع الحق فی الاستفادة من اسمائه تعالی (تعریفات 138). || موافقت فتیان در شرب و اجتماع در یک مجلس جهت تألف قلوب . (از نفائس الفنون علم تصوف ).
فرهنگ عمید
۲. سؤال وجواب حضوری.
۳. گفتگو در موضوعی که در محفلی مورد بحث قرار گیرد.