۱ - ( اسم ) موزه ای که از پوست پشمدار بدوزند چکم. پشمین . ۲ - چوبهای فوقانی آلاچیق .
اوق
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
اوق. [ اَ ] ( ع مص ) گران شدن بوزن. ( آنندراج ). || مشرف شدن بر چیزی. || مایل گردیدن به... || شآمت آوردن به. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || ( اِمص ) گرانی. ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( مهذب الاسماء ). || شآمت. ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). || ( اِ ) ج ِ اوقة. ( ناظم الاطباء ).
پیشنهاد کاربران
همان حالت تهوع
اوق در زمان مامون خلیفه نام آبادی بوده در کنار آبادی جوین که لشکر حمزه نامی علم عصیان بر داشت و بر خلیفه شورید
از کتاب تاریخ ایران بعد از اسلام زرین کوب صفحه ی ۴۵۷
از کتاب تاریخ ایران بعد از اسلام زرین کوب صفحه ی ۴۵۷
کلمات دیگر: