مترادف نکس : سرنگونی، واژگونی، بازگشت، رجعت، عود
نکس
مترادف نکس : سرنگونی، واژگونی، بازگشت، رجعت، عود
فارسی به انگلیسی
relapse, decline
مترادف و متضاد
بازگشت، رجعت، عود
سرنگونی، واژگونی
۱. سرنگونی، واژگونی
۲. بازگشت، رجعت، عود
فرهنگ فارسی
۱ - ( مصدر ) بازگشتن بیماری . ۲ - ( اسم ) بازگشت ناخوشی .
تیر سوفار شکسته که اسفل او را اعلی گردانند . تیر سوفار شکسته که پائین آنرا بالا سازند . یا بچه که پایش نخست بر آید .
فرهنگ معین
(نَ) [ ع . ] (مص م .) 1 - سرنگون کردن . 2 - (مص ل .) سر خود را از شرم به زیر افکندن .
(نُ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) بازگشتن بیماری . 2 - (اِمص .) بازگشت ناخوشی .
(نُ ) [ ع . ] ۱ - (مص ل . ) بازگشتن بیماری . ۲ - (اِمص . ) بازگشت ناخوشی .
لغت نامه دهخدا
نکس. [ ن َ ک َ ] ( ص مرکب ) ناکس. فرومایه. ( ناظم الاطباء ).
نکس. [ ن ُ ] ( ع مص ) با سر شدن بیماری. ( تاج المصادر بیهقی ) ( یادداشت مؤلف ). بازگشتن بیماری. عود کردن مرض. ( غیاث اللغات ). بازگردان شدن بیماری. ( از آنندراج ) ( از منتهی الارب ). برگردان شدن بیماری . ( از ناظم الاطباء ). بازگشتن مرض بعد از نقاهت. ( از اقرب الموارد ). نکاس. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). پس افتادن بیماری. عود مرض در حال نقاهت. سر غلطیدن بیمار. ( یادداشت مؤلف ). || ( اِمص ) بازگردیدگی بیماری. ( از آنندراج ) ( از منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ) ( از متن اللغة ). بازگردان شدگی بیماری. ( ناظم الاطباء ). بازگشت بیماری. ( فرهنگ فارسی معین ). نکاس. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ) :
گر نخواهی نکس پیش این طبیب
بر زمین زن زود سر را ای لبیب.
نکس. [ ن ُ ک ُ ] ( ع ص ، اِ ) برجای ماندگان از پیری. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). مفرد آن ناکِس است. ( از اقرب الموارد ). رجوع به ناکِس شود.
نکس. [ ن ِ ] ( ع ص ، اِ ) تیر سوفارشکسته که اسفل او را اعلی گردانند. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). تیرسوفارشکسته که پائین آن را بالا سازند. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || پیکان که بیخش شکسته پس سر آن را بن وی کرده باشند. ( منتهی الارب ) ( ازآنندراج ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || کمان که سر شاخ آن را پایین آن سازند و بن شاخ را سر آن ، و آن عیب است. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || بچه که پایش نخست برآید. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ). الیتن من الاولاد. ( اقرب الموارد ). || قصیر. ( اقرب الموارد ) ( المنجد ) ( متن اللغة ). || مرد سست و ضعیف. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از متن اللغة ). مرد ضعیف و فرومایه که خیری در وجودش نیست. ( از اقرب الموارد ). || مقصر از غایت کرم و جوانمردی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) ( از متن اللغة ). || مرد دنی ٔ. ( از متن اللغة ). مرد خسیس. مرد بخیل. ( یادداشت مؤلف ). ج ، انکاس.
نکس . [ ن َ ] (ع مص ) سرنگون کردن .(غیاث اللغات ). واژگون ساختن . (فرهنگ فارسی معین ). نگونسار کردن . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 101) (از تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (دهار) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || نگونسار افتادن . (غیاث اللغات ). || سرفروافکندن . (تاج المصادر بیهقی ). سر خود را به زیر افکندن . (فرهنگ فارسی معین ). سر از خواری و ذلت فروافکندن . (از اقرب الموارد). || بازگردان کردن طعام و جز آن بیماری را. (از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). || بازگشت کردن مرض . || (اِمص ) سرنگونی . واژگونی . || سربه زیرافکنی . || بازگشت بیماری . (فرهنگ فارسی معین ).
نکس . [ ن َ ک َ ] (ص مرکب ) ناکس . فرومایه . (ناظم الاطباء).
نکس . [ ن ِ ] (ع ص ، اِ) تیر سوفارشکسته که اسفل او را اعلی گردانند. (منتهی الارب ) (آنندراج ). تیرسوفارشکسته که پائین آن را بالا سازند. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || پیکان که بیخش شکسته پس سر آن را بن وی کرده باشند. (منتهی الارب ) (ازآنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || کمان که سر شاخ آن را پایین آن سازند و بن شاخ را سر آن ، و آن عیب است . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || بچه که پایش نخست برآید. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). الیتن من الاولاد. (اقرب الموارد). || قصیر. (اقرب الموارد) (المنجد) (متن اللغة). || مرد سست و ضعیف . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از متن اللغة). مرد ضعیف و فرومایه که خیری در وجودش نیست . (از اقرب الموارد). || مقصر از غایت کرم و جوانمردی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). || مرد دنی ٔ. (از متن اللغة). مرد خسیس . مرد بخیل . (یادداشت مؤلف ). ج ، انکاس .
گر نخواهی نکس پیش این طبیب
بر زمین زن زود سر را ای لبیب .
مولوی .
|| ضعف . سستی . (یادداشت مؤلف ). || قصور. (یادداشت مؤلف ).
نکس . [ ن ُ ک ُ ] (ع ص ، اِ) برجای ماندگان از پیری . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). مفرد آن ناکِس است . (از اقرب الموارد). رجوع به ناکِس شود.
فرهنگ عمید
۲. سر خود را از خواری به زیر افکندن.
۳. عود کردن مرض.
بازگشت بیماری.
۱. سرنگون کردن؛ نگونسار کردن؛ برگرداندن و سرازیر کردن چیزی.
۲. سر خود را از خواری به زیر افکندن.
۳. عود کردن مرض.
بازگشت بیماری.
دانشنامه اسلامی
معنی نَکَصَ: خودداری کرد(منظورازعبارت"نَکَصَ عَلَیٰ عَقِبَیْهِ "به عقب برگشتن و عقبگرد کردن است)
معنی نُکِسُواْ: سرازیر شدند (کلمه نکس به معنای سرازیر کردن هر چیزی است و عبارت "نُکِسُواْ عَلَیٰ رُؤُوسِهِمْ " یعنی سرافکنده شدند که کنایه از شرمسار شدن می باشد)
معنی نَاکِسُواْ: سرازیر کنندگان (از کلمه نکس به معنای سرازیر کردن هر چیزی است .د راصل ناکسون بوده که چون مضاف واقع شده نون آن حذف گردیده است . وعبارت "نَاکِسُواْ رُؤُوسِهِمْ "یعنی سر به زیر افکندگان)
تکرار در قرآن: ۳(بار)
وارونه کردن. «نَکَسَهُ نَکْساً: قَلَّبَهُ عَلی رَأْسِهِ وَ جَعَلَ اَسْفَلَهُ اَعْلاهُ» یعنی آن را وارونه کرد. نکس الولد آن است که در حین تولد پایش پیش از سرش بیرون آید «نکس رأس» پایین انداختن سر است از ذلت یا شرم. . ایکاش ببینی گناهکاران را که نزد پروردگارشان سربزیر انداختهگانند. * . آیه در باره جواب اهل بابل است به ابراهیم «علیه السلام» پس از شکستن بتها. «نُکِسُوا عَلی رُؤُسِهِمْ» کنایه است از گذاشتن باطل به جای حق گویی از شنیدن جواب آن حضرت حق در قلوبشان بالای باطل قرار گرفت وبا وارونه شدن آنها، باطل بالا آمد و حق در پایین ماند. یعنی: سپس باطل را به جای حق گرفته و گفتند: میدانی که اینها سخن نمی گویند (پس اینکه میگویی: از خودشان بپرسید معلوم میشود تو این کار کردهای). * . تنکیس نیز به معنی وارونه کردن است. تنکیس در خلقت آن است که شخص کاملا پیر و از کارافتاده باشد گویی همه چیزش وارونه شده است نظیر . معنی آیه: هر که را عمر دراز دهیم خلقت او را وارونه میکنیم. آیه دلیل آن است که انسان را در اینگونه کارها ازخود اختیاری نیست و گرنه به آنحال در نمیآمد.