کلمه جو
صفحه اصلی

نهوض


مترادف نهوض : رحلت، عزیمت، کوچ، جنبش، حرکت، نهضت

مترادف و متضاد

۱. رحلت، عزیمت، کوچ
۲. جنبش، حرکت، نهضت


فرهنگ فارسی

برخاستن، حرکت کردن، کوچ کردن، جنبش
۱ - ( مصدر ) برخاستن . ۲ - حرکت کردن کوچ کردن . ۳ - ( اسم ) حرکت رحلت .

فرهنگ معین

(نُ ) [ ع . ] (مص ل . ) ۱ - برخاستن . ۲ - حرکت کردن ، کوچ کردن .

لغت نامه دهخدا

نهوض. [ ن ُ ] ( ع مص ) برخاستن. ( منتهی الارب ) ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ) ( غیاث اللغات ). بلند شدن از جای خویش. ( از اقرب الموارد ) ( از متن اللغة ). نهض. || قیام کردن به کاری. ( از اقرب الموارد ) ( از متن اللغة ). نهض. || راست و تمام بالا گردیدن گیاه.( از منتهی الارب ). مستوی گشتن نبات. ( از اقرب الموارد )( از متن اللغة ). برابر شدن نبات. ( تاج المصادر بیهقی ). نهض. || دروا شدن و بال گستردن طایر جهت پریدن. ( از منتهی الارب ). بال باز کردن مرغ از بهر پریدن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( از اقرب الموارد ) ( از متن اللغة ). || شتافتن به سوی دشمن. ( از متن اللغة ) ( از اقرب الموارد ). نهض. || کوچ کردن و روان شدن و حرکت کردن. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ).

فرهنگ عمید

۱. حرکت کردن.
۲. کوچ کردن.
۳. جنبش.

پیشنهاد کاربران

تحول بنیادین، احیا، تجدید، دگرگون سازی، پیشرفت


کلمات دیگر: