کلمه جو
صفحه اصلی

نیکوکردار


مترادف نیکوکردار : خوش رفتار، روش، نیک، نیک رفتار، نیکوکار

متضاد نیکوکردار : بدکردار

مترادف و متضاد

خوشرفتار، روش، نیک، نیکرفتار، نیکوکار ≠ بدکردار


فرهنگ فارسی

( صفت ) نیکو کار

لغت نامه دهخدا

نیکوکردار. [ ک ِ ] ( ص مرکب ) محسن. نیکوکار. نکوکردار :
شادمان باد و به همت برساد
آن نکوعادت نیکوکردار.
فرخی.
پادشاهان چون دادگر و نیکوکردار و نیکوسیرت و نیکوآثار باشند طاعت باید داشت. ( تاریخ بیهقی ص 93 ). این میزانی است که نیکوکردار و بدکردار را بدان بسنجند. ( تاریخ بیهقی ).


کلمات دیگر: