کلمه جو
صفحه اصلی

نوپا


مترادف نوپا : نوخاسته، نوخیز، نوزاد، نوچه، نوبنیاد

فارسی به انگلیسی

germinal, inchoate, infant, new, newfangled, novel, young

مترادف و متضاد

نوخاسته، نوخیز، نوزاد


نوچه


نوبنیاد


۱. نوخاسته، نوخیز، نوزاد
۲. نوچه
۳. نوبنیاد


فرهنگ فارسی

کودکی که تازه براه افتاده است
تازه براه افتاده: مادر بچه هامهدی کودک نوپا را ...پهلوی خود ببازی و حرف سرگرم کرده بود.

فرهنگ معین

(نُ ) (ص مر. ) (عا. ) کودک تازه به راه افتاده .

لغت نامه دهخدا

نوپا. [ ن َ / نُو ] ( ص مرکب ) بچه که تازه به راه افتاده است. کودک که به نوی راه رفتن گرفته است. ( یادداشت مؤلف ). نیز رجوع به نوبه پاآمده شود.

فرهنگ عمید

۱. کودک تازه به راه افتاده.
۲. [مجاز] چیزی یا کسی که به تازگی فعالیت خود را آغاز کرده: شرکت نوپا.

پیشنهاد کاربران

خرده پا


کلمات دیگر: