کلمه جو
صفحه اصلی

رتقاء

لغت نامه دهخدا

رتقاء. [ رَ ] ( ع ص ) زنی که کسی آرمیدن با او نتواند. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ). زنی که بر فم رحم او غشایی رسته باشد چنانکه مرد بدان سبب با وی مباشرت نتواند کرد و باشد که گوشتی فزونی بود همچون عضله ای و باشد که قرحه ای بوده باشد و باشد که از آفرینش چنان آمده باشد. ( از ذخیره خوارزمشاهی ). خُلَّق. بسته شیب. خلاف فتقاء. بسته ختان. مبتلا به رتق. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). زنی که با وی نتوان آرمید. ( از مصادراللغة زوزنی ). زنی که با او دخول نتوان کرد. ( دهار ). زنی که در فرج وی مدخل شرم نباشد و آرامیدن با وی ممکن نبود و یا آنکه در فرج وی جز سوراخ بول سوراخی نبود. ( از ناظم الاطباء ). زنی بسته اندام. ( تاج المصادر بیهقی ) ( مهذب الاسماء ). و رجوع به رَتْق ( ع ص ) شود.
- بلدة رتقاء ؛ شهری که گرفتن آن ممتنع بود. ( ناظم الاطباء ).

پیشنهاد کاربران

فرج مسدود


کلمات دیگر: