کوچ کردن راهی شدن عزیمت کردن
رخت پرداختن
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
رخت پرداختن. [ رَ پ َ ت َ ] ( مص مرکب ) کوچ کردن. راهی شدن. عزیمت کردن. رحلت کردن. عازم شدن :
چو یک مه در آن بادیه تاختند
از او نیز هم رخت پرداختند.
سوی کوچگاهی دگر تاختند.
نهاد اندر آن تاجگه جام و تخت.
چو یک مه در آن بادیه تاختند
از او نیز هم رخت پرداختند.
نظامی.
از آن کوچگه رخت پرداختندسوی کوچگاهی دگر تاختند.
نظامی.
چو کیخسرو از ملک پرداخت رخت نهاد اندر آن تاجگه جام و تخت.
نظامی.
پیشنهاد کاربران
رخت واپرداز: رخت و فرش و اثاث از باغ بیرون ببر و خالی کن
گفت ازین در گذر بهانه مساز
باغ بفروش و رخت وا پرداز
( هفت پیکر نظامی، تصحیح دکتر ثروتیان، ۱۳۸۷ ، ص 598 )
گفت ازین در گذر بهانه مساز
باغ بفروش و رخت وا پرداز
( هفت پیکر نظامی، تصحیح دکتر ثروتیان، ۱۳۸۷ ، ص 598 )
کلمات دیگر: