want (اسم)عدم، فقدان، خواست، نیاز، نقصان، نداری، حاجتindigence (اسم)فقر، بی چیزی، تنگدستی، لزوم، نداری، نیازمندی، تهی دستی
نداری. [ ن َ ] ( حامص مرکب ) ناداری. بی نوائی. ندار بودن. فقر. تهیدستی. ندارائی.- امثال : نداری عیب نیست .|| ندار بودن. در قمار با هم ندار بودن. رجوع به ندار شود.