کلمه جو
صفحه اصلی

نداری


مترادف نداری : افلاس، تنگدستی، عسرت، فاقه، فقر

متضاد نداری : دارایی، غنا

فارسی به انگلیسی

poverty, indigence


indigence, insolvency, pauperism


indigence, insolvency, pauperism, poverty

فارسی به عربی

حاجة

مترادف و متضاد

افلاس، تنگدستی، عسرت، فاقه، فقر ≠ دارایی، غنا


want (اسم)
عدم، فقدان، خواست، نیاز، نقصان، نداری، حاجت

indigence (اسم)
فقر، بی چیزی، تنگدستی، لزوم، نداری، نیازمندی، تهی دستی

فرهنگ فارسی

فقربی چیزی تهی دستی : سیدمیران مرد بی نزاکت وبددلی میدانستش که باهمه نداری دماغش بالابود.

لغت نامه دهخدا

نداری. [ ن َ ] ( حامص مرکب ) ناداری. بی نوائی. ندار بودن. فقر. تهیدستی. ندارائی.
- امثال :
نداری عیب نیست .
|| ندار بودن. در قمار با هم ندار بودن. رجوع به ندار شود.

گویش مازنی

/nedaari/ فقر – ناداری – تهیدستی کمبود

۱فقر – ناداری – تهیدستی کمبود


واژه نامه بختیاریکا

دست پَتیکی


کلمات دیگر: