( مصدر ) رهاشدن خلاصی یافتن آزادشدن .
نجات یافتن
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
نجات یافتن. [ ن َ / ن ِ ت َ ] ( مص مرکب ) خلاص شدن. رها شدن. رستگار گشتن. آزاد شدن. ( ناظم الاطباء ). ابلال. بلول. رستن. رهیدن. رسته شدن :
خلق یکسر روی زی ایشان نهاد
کس به بت زآتش کجا یابد نجات ؟
گفتا که چون صدف نبود کی بود گهر؟
بر صراط از آتش دوزخ نجات.
خلق یکسر روی زی ایشان نهاد
کس به بت زآتش کجا یابد نجات ؟
ناصرخسرو.
گفتم که بی پیمبر یابد کسی نجات گفتا که چون صدف نبود کی بود گهر؟
ناصرخسرو.
بر امید آنکه یابم روز حشربر صراط از آتش دوزخ نجات.
ناصرخسرو.
اگر کسی را گویند صد سال دایم در عذاب روزگار باید گذاشت تا نجات ابد یابی آن رنج اختیار کند. ( کلیله و دمنه ). و رجوع به نجات شود.واژه نامه بختیاریکا
دفنه دردِن
جدول کلمات
رهیدن
پیشنهاد کاربران
رهیدن
رستن
رهایش
رستن
رهایش
جان گرفتن ، جان ( سالم ) به در بردن
وز آنروی خسرو بیابان گرفت
همی از بد دشمنان جان گرفت.
فردوسی
وز آنروی خسرو بیابان گرفت
همی از بد دشمنان جان گرفت.
فردوسی
نجات یافتن : خلاص شدن .
( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص 248 ) .
( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص 248 ) .
کلمات دیگر: