کلمه جو
صفحه اصلی

ندار


مترادف ندار : بیچاره، بی چیز، بی نوا، تنگدست، تهیدست، فقیر، گدا، مفلس، بی آلایش، صادق، صاف، یکرنگ

متضاد ندار : دارا

فارسی به انگلیسی

beggarly, indigent, familiar, necessitous

indigent


beggarly, familiar, indigent, necessitous


مترادف و متضاد

بیچاره، بی‌چیز، بی‌نوا، تنگدست، تهیدست، فقیر، گدا، مفلس، مفلس ≠ دارا


بی‌آلایش، صادق، صاف، یکرنگ


۱. بیچاره، بیچیز، بینوا، تنگدست، تهیدست، فقیر، گدا، مفلس، مفلس
۲. بیآلایش، صادق، صاف، یکرنگ ≠ دارا


فرهنگ فارسی

( صفت ) فقیربی چیزتهی دست : ماباهم نداریم .یانداربودن .۱ - دربازی قمارباکسی بردوباخت نداشتن وازکسی پول نگرفتن وبدو ندادن .۲ - برسبیل توسع به معنی بی رودربایستی بودن ویگانه بودن باکسی .

فرهنگ معین

(نَ ) (ص . ) (عا. ) ۱ - فقیر، تهی دست . ۲ - صمیمی ، یگانه .

لغت نامه دهخدا

ندار. [ ن َ ] ( نف مرکب ) ندارنده. که ندارد. مقابل دارنده. رجوع به دارنده شود. || نادار. ندارنده. نادارنده. فقیر. تهیدست. بی بضاعت. ارزانی. بی نوا. مقابل دارنده و دارا.
- با همدیگر ندار بودن ؛ در تداول ، رایگان بودن. شریک بودن در منافع. صمیمی بودن. صفا داشتن. رفاقت داشتن. یکی بودن.
- || در اصطلاح قمار، ندار بودن دو قمارباز در حلقه بازی آن است که روی دست همدیگر «توپ » نزنند و با یکدیگر برد و باختی نداشته باشند، از هم نبرند و به هم نبازند.
- امثال :
از نداربگیر بده به دارا، نظیر: از نخورده بگیر بده به خورده.

گویش مازنی

/nedaar/ کم سرمایه – فقیر

کم سرمایه – فقیر


گویش بختیاری

نادار، بىچیز، فقیر.


واژه نامه بختیاریکا

بورِستین؛ چو به دست؛ رات؛ کا نداشت؛ کاس

پیشنهاد کاربران

خنسی

بیچاره، بی چیز، بی نوا، تنگدست، تهیدست، فقیر، گدا، مفلس


کلمات دیگر: