کلمه جو
صفحه اصلی

واری

فارسی به انگلیسی

ness_


مترادف و متضاد

devisee (اسم)
واری، اری بر، ذینفع حواله ارزی

heir (اسم)
واری، اری بر، حاصل، میرای بر

heritor (اسم)
واری، اری بر

فرهنگ فارسی

جزو موخر بعض کلمات و آن در حقیقت مرکب است از صفت مختوم به - وار ی : امید واری عیال واری .
همچو باشد چنانکه گویند کل واری یعنی همچو گل و نبات واری یعنی همچو نبات لیکن بدون ترکیب گفته نمیشود .

لغت نامه دهخدا

واری. ( ع ص ) وار. آتشزنه که زود آتش دهد. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || بسیارپیه. فربه پیه. پیه ناک. آکنده و فربه. ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). فربه. ( منتهی الارب ). پیه آکنده و فربه. ( از اقرب الموارد ). || مسک وار، مشک نیکو و جید. ( از اقرب الموارد ) ( آنندراج ). مسک وار؛ مشک جید نیکو. ( منتهی الارب ).

واری. ( پسوند ) همچو باشد چنانکه گویند گل واری یعنی همچو گل و نبات واری یعنی همچو نبات ، لیکن بدون ترکیب گفته نمیشود. ( برهان ). وارینه. ( برهان ) ( آنندراج ). مانا. ( ناظم الاطباء ). و رجوع به وار شود.

واری . (پسوند) همچو باشد چنانکه گویند گل واری یعنی همچو گل و نبات واری یعنی همچو نبات ، لیکن بدون ترکیب گفته نمیشود. (برهان ). وارینه . (برهان ) (آنندراج ). مانا. (ناظم الاطباء). و رجوع به وار شود.


واری . (ع ص ) وار. آتشزنه که زود آتش دهد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || بسیارپیه . فربه پیه . پیه ناک . آکنده و فربه . (ناظم الاطباء) (آنندراج ). فربه . (منتهی الارب ). پیه آکنده و فربه . (از اقرب الموارد). || مسک وار، مشک نیکو و جید. (از اقرب الموارد) (آنندراج ). مسک وار؛ مشک جید نیکو. (منتهی الارب ).


دانشنامه عمومی

واری (به لاتین: Warri) یک شهر و شهر بندری در نیجریه است که در ایالت دلتا واقع شده است.
فهرست شهرهای نیجریه

گویش مازنی

/vaari/ مانند – شبیه

مانند – شبیه


واژه نامه بختیاریکا

معادل انه. مثلاً واژه ماهواری یعنی ماهیانه؛ حُشکواری یعنی خشکانه هنگام خشکی

پیشنهاد کاربران

واری ( Varı ) :در زبان ترکی به معنی دارایی و ثروت


کلمات دیگر: