بمعنی نازش است که از نازیدن و فخر کردن و خود نمایی باشد . ناز و نازش و فخر و خود نمایی .
هارش
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
هارش. [ رِ ] ( اِمص ) به معنی نازش است که ازنازیدن و فخر کردن و خودنمایی باشد. ( برهان ) ( آنندراج ). ناز و نازش و فخر و خودنمایی. ( ناظم الاطباء ).
هارش. ( اِخ ) نام ولایتی که فعلاً در جای کرسی آن قریه ای است به نام توز خرما تلی. و در شمال آن دولت شیموروم ( آلتون کوپروی فعلی ) نزدیک زاب کوچک قرار داشت. ( تاریخ کرد و پیوستگی نژادی و تاریخی او تألیف رشیدیاسمی ص 33 و 35 ).
هارش. ( اِخ ) نام ولایتی که فعلاً در جای کرسی آن قریه ای است به نام توز خرما تلی. و در شمال آن دولت شیموروم ( آلتون کوپروی فعلی ) نزدیک زاب کوچک قرار داشت. ( تاریخ کرد و پیوستگی نژادی و تاریخی او تألیف رشیدیاسمی ص 33 و 35 ).
هارش . (اِخ ) نام ولایتی که فعلاً در جای کرسی آن قریه ای است به نام توز خرما تلی . و در شمال آن دولت شیموروم (آلتون کوپروی فعلی ) نزدیک زاب کوچک قرار داشت . (تاریخ کرد و پیوستگی نژادی و تاریخی او تألیف رشیدیاسمی ص 33 و 35).
هارش . [ رِ ] (اِمص ) به معنی نازش است که ازنازیدن و فخر کردن و خودنمایی باشد. (برهان ) (آنندراج ). ناز و نازش و فخر و خودنمایی . (ناظم الاطباء).
گویش مازنی
/haaresh/ ببین – نگاه کن
ببین – نگاه کن
کلمات دیگر: