کلمه جو
صفحه اصلی

وانهادن

فارسی به انگلیسی

decompose

فرهنگ فارسی

نهادن . مقرر کردن

لغت نامه دهخدا

وانهادن. [ ن ِ / ن َ دَ ] ( مص مرکب ) نهادن :
بس است این طاق ابرو ناگشادن
بطاقی با نطاقی وانهادن.
نظامی.
|| مقرر کردن. نصب نمودن. نشاندن. || پاها را به زیر نهادن. || بازنهادن. عوض و بدل کردن. ( ناظم الاطباء ).

واژه نامه بختیاریکا

( وا نُهادن (وُر) ) بنهاد بر؛ شروع به انجام عملیاتی بر؛ بگذاشت بر؛ زد. مثلاً وا نُها وُرس یعنی بنهاد بر وی؛ شروع به انجام عملیاتی بر روی شخصی؛ بگذاشت بر او؛ او را زد

پیشنهاد کاربران

سپردن


کلمات دیگر: