هد
فارسی به انگلیسی
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
هد. [ هََدْ دِ ] ( ع اِ صوت ) کلمه ای است که وقت آب خوردن خر گویند. ( منتهی الارب ). هنگام آب نوشیدن حمار برای اغراء و ترغیب گویند. ( از اقرب الموارد ).
هد. [ هََدد / هَِدد ] ( ع ص ) مرد سست و ضعیف. ( منتهی الارب ). ج ، هِدّون. ( از اقرب الموارد ).
هد. [ هََ دد ] (ع ص ، اِ) مرد گرامی نژاد و جوانمرد. (منتهی الارب ). مرد کریم . (اقرب الموارد). || بانگ شتر. (منتهی الارب ). بانگ غلیظ. (اقرب الموارد). || آواز سخت و درشت که از افتادن دیوار و جز آن برآید. (اقرب الموارد). || مرد ضعیف . (اقرب الموارد). ج ، هدون [ هَُ / هَِ دد ] . (منتهی الارب ). ج ، هَدّون . (اقرب الموارد). || پیری . (منتهی الارب ). || (مص ) سخت ویران کردن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || بشتاب خواندن . (تاج المصادر بیهقی ). || شکستن . (منتهی الارب ) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل ). شکستن بنا. (تاج المصادر بیهقی ) (مصادر اللغه ٔ زوزنی ). شکستن چیزی با صدای شدید. (اقرب الموارد). || پیر گردیدن . || بانگ کردن شتر. || سست گردانیدن مصیبت کسی را. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || سست و ضعیف گردیدن . (منتهی الارب ). || زود بریدن . (تاج المصادر بیهقی ).
هد. [ هََدْ دِ ] (ع اِ صوت ) کلمه ای است که وقت آب خوردن خر گویند. (منتهی الارب ). هنگام آب نوشیدن حمار برای اغراء و ترغیب گویند. (از اقرب الموارد).
هد. [ هََدد / هَِدد ] (ع ص ) مرد سست و ضعیف . (منتهی الارب ). ج ، هِدّون . (از اقرب الموارد).
دانشنامه عمومی
فهرست شهرهای آلمان