کلمه جو
صفحه اصلی

یخنی

فارسی به انگلیسی

name of various dishes, [o.s.] stored away, reserved


cold cuts


cooked meat stored and eaten cold, kind of broth with peas, beans, cold cuts, name of various dishes, [o.s.] stored away, reserved

عربی به فارسی

نوعي غذا که با گوشت گاو يا گوساله و سبزيجات تهيه ميشود , چيز درهم و برهم


فرهنگ فارسی

گوشت پخته سردشده، آبگوشت ساده، غذای پخته ذخیره، آنچه ازمال واسباب که ذخیره کنندبرای روزمبادا
(اسم ) ۱- پخته مقابل خام . ۲- هرچیزاز مال واسباب که ذخیره گذارند تا وقت حاجت بکار آید : مخورغم زصیدی که ناکرده ای که یخنی بود هر چه ناخورده ای . ( نظامی ) ۳- گوشت پخته شد. گرم وسرد. ۴ - گوشت مهرا پخته گوشت آب پز . ۵- در خراسان قسمی پلو که در آن گوشت در ته دیگ گذاشته میشود ته چین . ۶- نوعی خوراک شبیه آبگوشت و آنرا از گوشتهای چرب سازند. در قدیم در تهران پختن و خوردن یخنی رواج داشت ودر سر هر گذر دکانهای یخنی پزی دیده میشد. امااکنون مدتی دراز است که این شغل متروک شده است .

فرهنگ معین

(یَ ) (اِ. ) ۱ - آبگوشت ساده . ۲ - پخته .

لغت نامه دهخدا

یخنی . [ ی َ ](ص ، اِ) به معنی پخته باشد که در مقابل خام است . (برهان ). پخته . ضد خام . (ناظم الاطباء). پخته . (انجمن آرا) (از آنندراج ). پخته و مطبوخ . (غیاث ) :
خیز ای وامانده ٔ دیده ضرر
باری این حلوای یخنی را بخور .

مولوی .


- یخنی کردن گوشت ؛ پختن آن . غذا درست کردن از آن :
بگو به مطبخی ما که گوشت یخنی کن
ز بهر قلیه و بورک در آب آن انداز.

بسحاق اطعمه (دیوان ص 66).


|| گوشت پخته شده ٔ گرم یا سرد. (ناظم الاطباء) (از آنندراج ) (برهان ). گوشت پخته شده . (غیاث ). گوشت مهراپخته و معروف است . (لغات دیوان بسحاق اطعمه ): لحم مسلوق ؛ گوشت یخنی . (یادداشت مؤلف ). هلاب ؛ گوشت یخنی . (بحرالجواهر). || طعامی معروف . (آنندراج ). آبگوشت . طخیفه . آبگوشتی که در آن سیر و سبزی باشد: یخنی ساده . یخنی کلم . یخنی بادنجان . (یادداشت مؤلف ). خبینه . (بحر الجواهر) :
هرکه یخنی و کماج است مراد دل او
از بر کاک و زلیبی سفرش باید کرد.

بسحاق اطعمه (دیوان ص 53).


من گرسنه و سیر نگردیده ز توشه
هم با سر انبانه ٔ یخنی بفره بست .

بسحاق اطعمه (دیوان ص 43).


(نشستگاهش ) از قوصره ٔ خرما (رانش ) از یخنی (کنده ٔ زانو). (رساله ٔ خوابنامه ٔ بسحاق ص 152). بحمداﷲ که در این پای تخت دو نوخاسته هستند که در وقت مردی بوسه به لب تیغ آبدار می دهند یکی یخنی و یکی بریان ... یخنی و بریان گفتند الشباب شعبة من الجنون ما جوانان درشت خوییم و ناگاه کنده ای فروگوییم . (بسحاق اطعمه ص 133).
اینهمه نرمی تا بکی ای نان
با دل سخت یخنی بریان .

بسحاق اطعمه .


کماج گرم به دست آرو یخنیی بسحاق
که هرکجا که روی مثل این دو نیست رفیق .

بسحاق اطعمه .


ور کماج گرم و یخنی داری اندر توشه دان
گر پیاز کنده در انبان نباشد گو مباش .

بسحاق اطعمه .


از آن جوش یخنی برآورد کف
سر تیغ یاغی گرفتی بکف .

بسحاق اطعمه .


شد از موج برفاب لرزنده خنب
کماج آمداز زخم یخنی بجنب .

بسحاق اطعمه .


در غارت خوان یخنی بردار و غنیمت دان
ترکانه اگر داری صوفی سر تاراجی .

بسحاق اطعمه .


دست بر دنبه ٔ بریان زن و یخنی بگذار
سخن پخته همین است نصیحت بشنو.

بسحاق اطعمه .


هر طعامی در زمانی لذت دیگر دهد
صبح بغرا، چاشت یخنی ، قلیه شب ، کیپا سحر.

بسحاق اطعمه .


|| ذخیره یعنی هر چیز از مال و زر و اسباب و غله و حبوب و حیوانات و جز آن که وی را نگاهدارند تا هنگام حاجت به کار آید. (از برهان ) (از فرهنگ جهانگیری ) (ناظم الاطباء). ذخیره . کریص . (منتهی الارب ). چیزی ذخیره نهاده از هر جنس که به روز ضرورت به کار آید. (انجمن آرا) (آنندراج ) (غیاث ). ذخر. ذخیره . پس انداز. پس افت . اندوخته . پس اوکند. (یادداشت مؤلف ) :
مخور غم ز صیدی که ناکرده ای
که یخنی بود هرچه ناخورده ای .

نظامی .


ادخار؛ یخنی ساختن . ذاخر؛ یخنی نهنده . (منتهی الارب ). ذخیره ؛ یخنی . پنهان کرده . (دهار). ذاخر، مدخر؛ یخنی نهنده . (یادداشت مؤلف ).
- یخنی نهاده ؛ ذخیره نهاده . (ناظم الاطباء). ذخر. مدخر. و رجوع به یخنی نهادن شود.
- امثال :
هرچه نخوری یخنی بود . قرةالعیون . (از امثال و حکم دهخدا).

یخنی. [ ی َ ]( ص ، اِ ) به معنی پخته باشد که در مقابل خام است. ( برهان ). پخته. ضد خام. ( ناظم الاطباء ). پخته. ( انجمن آرا ) ( از آنندراج ). پخته و مطبوخ. ( غیاث ) :
خیز ای وامانده دیده ضرر
باری این حلوای یخنی را بخور .
مولوی.
- یخنی کردن گوشت ؛ پختن آن. غذا درست کردن از آن :
بگو به مطبخی ما که گوشت یخنی کن
ز بهر قلیه و بورک در آب آن انداز.
بسحاق اطعمه ( دیوان ص 66 ).
|| گوشت پخته شده گرم یا سرد. ( ناظم الاطباء ) ( از آنندراج ) ( برهان ). گوشت پخته شده. ( غیاث ). گوشت مهراپخته و معروف است. ( لغات دیوان بسحاق اطعمه ): لحم مسلوق ؛ گوشت یخنی. ( یادداشت مؤلف ). هلاب ؛ گوشت یخنی. ( بحرالجواهر ). || طعامی معروف. ( آنندراج ). آبگوشت. طخیفه. آبگوشتی که در آن سیر و سبزی باشد: یخنی ساده. یخنی کلم. یخنی بادنجان. ( یادداشت مؤلف ). خبینه. ( بحر الجواهر ) :
هرکه یخنی و کماج است مراد دل او
از بر کاک و زلیبی سفرش باید کرد.
بسحاق اطعمه ( دیوان ص 53 ).
من گرسنه و سیر نگردیده ز توشه
هم با سر انبانه یخنی بفره بست.
بسحاق اطعمه ( دیوان ص 43 ).
( نشستگاهش ) از قوصره خرما ( رانش ) از یخنی ( کنده زانو ). ( رساله خوابنامه بسحاق ص 152 ). بحمداﷲ که در این پای تخت دو نوخاسته هستند که در وقت مردی بوسه به لب تیغ آبدار می دهند یکی یخنی و یکی بریان... یخنی و بریان گفتند الشباب شعبة من الجنون ما جوانان درشت خوییم و ناگاه کنده ای فروگوییم. ( بسحاق اطعمه ص 133 ).
اینهمه نرمی تا بکی ای نان
با دل سخت یخنی بریان.
بسحاق اطعمه.
کماج گرم به دست آرو یخنیی بسحاق
که هرکجا که روی مثل این دو نیست رفیق.
بسحاق اطعمه.
ور کماج گرم و یخنی داری اندر توشه دان
گر پیاز کنده در انبان نباشد گو مباش.
بسحاق اطعمه.
از آن جوش یخنی برآورد کف
سر تیغ یاغی گرفتی بکف.
بسحاق اطعمه.
شد از موج برفاب لرزنده خنب
کماج آمداز زخم یخنی بجنب.
بسحاق اطعمه.
در غارت خوان یخنی بردار و غنیمت دان
ترکانه اگر داری صوفی سر تاراجی.
بسحاق اطعمه.
دست بر دنبه بریان زن و یخنی بگذار
سخن پخته همین است نصیحت بشنو.

فرهنگ عمید

۱. گوشت پختۀ سردشده.
۲. آبگوشت ساده.
۳. غذای پخته که آن را ذخیره کنند.
۴. هرچیزی که برای روز مبادا ذخیره می شود: مخور غم به صیدی که ناکرده ای / که یخنی بُوَد هرچه ناخورده ای (نظامی۵: ۷۶۳ ).

دانشنامه عمومی

یخنی نام طیف گسترده ای از غذاهایی است که در محدوده جغرافیایی بالکان تا جنوب آسیا شامل ایران و افغانستان پخته میشوند. مانند شوربای یخنی، یخنی عدس کلم، یخنی نخود، یخنی لوبیا.
دانشنامه دانش گستر، موسسه علمی- فرهنگی دانش گستر، ۱۳۸۹ ص ۴۸.
آب یخنی اصطلاحی در آشپزی است و به آبی گفته می شود که موادی مانند گوشت، قلم، مرغ، بوقلمون، ماهی و میگو را به همراه برخی تره بار در آن می جوشانند و پس از صاف کردن به مایهٔ سوپ، سس، خورش، و آب گوشت اضافه می کنند. آب یخنی را به نام ماده ای می نامند که در آن جوشانده و مغزپخت یا نیم پز کرده اند؛ مانند، آب مرغ و آب قلم. آشپزها نگهداری انواع آب یخنی را در آشپزخانه برای مایه دار کردن انواع غذاها توصیه می کنند.

yakhni:dokd:یخنی خورشتی بسیار خوشمزه با گوشت گوسفند(ران سرسینه یا راسته با استخوان) مخصوص مراسم عروسیها / مهمانیها / جشنها / برخی عذا داریهای افراد متمول و میانی جامعه منطقه شهرستان درگز(شمال خراسان / ابیورد تاریخی) در دو/2 نوع طبخ می گردد:الف برای عموم با تدارک برنج / پلو و ب برای افراد خاص(عرقخوران بدون برنج ولی اضافه کردن سیب زمینی بخ خورش) ، طرز تهیه خورش یخنی:1- دو برابر وزن گوشت پیاز خورد شده و سرخ کرده در قابلمه / دیگ 2- وقتی پیاز به سرخی / طلایی شدن رسید گوشت های خورد شده در اندازه های یک تا دو / 2 تکه برای هر فرد را به پیاز سرخ شده اضافه کرده و تفتش میدهند3- اضافه نمودن فلفل سیاه (پودر فلفل سیاه) در انتهایی تفت دادن گوشت به مخلوط خورش و هم زدن ان بمدت 2 دقیقه 4- اضافه نمودن یک لیوان اب(متناسب با حجم خورش) و جوشانیدن ان و هم زدن مستمر تا اب تبخیر (ابروغن بشود) 5 سپس اضافه نمودن اب در حد نیاز تا پخت نهایی با شعله ملایم(3.5-4 ساعت) 6- در صورتی که پلو نیاز نباشد اضافه کردن هم وزن گوشت از سیب زمیینی خورد شده یک ساعت قبل از اتمام پخت و اگر پلو هم باشد بصورت ابکش و روغن داغ در اخر(بهتر است چند قاشق روغن زرد / کرمانشاهی اضافه گردد به روغن برنج و خورشت) 7- نوش جان


گویش مازنی

/yaKhni/ ترکیبی از برف و شکر - نوعی گلابی وحشی نارس & گوشت آب پز کرده و سردشده و قرمه کرده - یخ زده

۱ترکیبی از برف و شکر ۲نوعی گلابی وحشی نارس


۱گوشت آب پز کرده و سردشده و قرمه کرده ۲یخ زده


پیشنهاد کاربران

پخته شدن
پختنی شدن

آبگوشت، شوربا
در افغانستان هنوز کاربرد دارد

آبگوشت ساده


کلمات دیگر: