کلمه جو
صفحه اصلی

مضایقه کردن


مترادف مضایقه کردن : خودداری کردن، دریغ ورزیدن، سخت گرفتن، سخت گیری کردن

برابر پارسی : فرو گزاری کردن، فرو گزاردن، فرو گذراری

فارسی به انگلیسی

scrimp, spare, stint, skimp, begrudge

begrudge, scrimp, spare, stint


فارسی به عربی

احتیاطی , احسد , جفلة

مترادف و متضاد

scrimp (فعل)
تقلیل دادن، مضایقه کردن، امساک کردن، خست کردن

begrudge (فعل)
غبطه خوردن، مضایقه کردن

skimp (فعل)
مضایقه کردن، کم دادن

stint (فعل)
مضایقه کردن، محدود کردن، کم دادن، از روی لئامت دادن، ب قناعت واداشتن

scant (فعل)
مضایقه کردن، تخفیف یافتن، کم دادن، بخیلانه دادن

خودداری کردن، دریغ ورزیدن


سخت‌گرفتن، سخت‌گیری کردن


۱. خودداری کردن، دریغ ورزیدن
۲. سختگرفتن، سختگیری کردن


فرهنگ فارسی

از دادن چیزی یا انجام دادن کاری برای کسی خودداری کردن : وعمیدالملک را وکیل کرد تا خواهر خلیفه از برای او خطبه کند . خلیفه در آن قضیه مضایقه میکرد . عمیدالملک نواب خلیفه را در بند آورد ومعایش خواص موقوف گردانید تا خلیفه مضطر و منزعج شد .

جدول کلمات

ضنت

پیشنهاد کاربران

نه آوردن

فروگذار کردن/بودن


کلمات دیگر: