کلمه جو
صفحه اصلی

حس مشترک

فارسی به انگلیسی

common sense

فرهنگ فارسی

قوه ایست که جمیع صور محسوسه مرتسمه و منقوشه در حواس خمسه ظاهره را می پذیرد

لغت نامه دهخدا

حس مشترک. [ ح ِس ْ س ِ م ُ ت َ رَ ] ( ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) قوه ای است که جمیع صور محسوسه مرتسمه و منقوشه در حواس خمسه ظاهره را می پذیرد. یعنی آنچه که حس لامسه و شامه وسامعه و باصره و ذائقه در آن حس منقش میشود. پس آن بمنزله حوضی است و حواس خمسه چون پنج جوی که آب خودرا بدان نقل میکنند. و محل آن در جوف پیشانی باشد. و آنرا یونانیان بنطاسیا نامند و حکمای ما حس مشترک خوانند. قوه ای که ماده صور محسوسات بدو بازگردد و به عقیده قدما جای آن در اول بطن مقدم دماغ باشد. جرجانی گوید: حس باطن نیز پنج است یکی حس مشترک است بلغت یونانی قوت بنطاسیا گویند. دوم قوت مخیله است و نزدیک طبیبان این هر دو قوت یکی است و نزدیک حکما هریکی قوتی دیگر است. ( ذخیره خوارزمشاهی ) :
حواس ظاهرند این پنج و باطن
بود پنج دگر ای یار محسن
خیال و وهم و فهم و حفظ دیگر
که حس مشترک خوانیش بر سر
دگرذکرت که شهباز کلام است
دلت زو با معانیها تمام است.
ناصرخسرو.
تهانوی گوید: نزد حکما نیروئی است که در آن صور جزئیات محسوسه بوسیله حواس پنجگانه ظاهری منقش میگردد، و به زبان یونانی آنرا بنطاسیا نامند، یعنی صفحه نفس. پس حواس مانند جاسوسانی باشند مرنفس را. و از این جهت است که آن را حس مشترک نامیده اند. پس نزد حکما نفس بررسی کند این صور را بواسطه ٔنقش بستن در آن یا ادراک میکند این نیرو صورتها را و محل این نیرو تجویف اول از سه تجویف است که در دماغ میباشند. و برای اثبات این امر وجوهی ذکر کرده اند:یکی آنکه ما قطره ای را که فرود می آید خط مستقیم می بینیم و شعله ای را که به سرعت دور میزند، ما آنرا به شکل دائره می بینیم. در صورتی که در خارج نه خطی است و نه دائره ای. و خط و دائره را حس در نظر ما مجسم میسازد. وگرنه نیروی باصره را در هیچیک دخالتی نیست. ( کشاف اصطلاحات الفنون ). دکتر سیاسی آرد: ابن سینا نخستین حس باطن را چه از جهت نوع کاری که برای آن قائل است و چه از نظر جائی که در دماغ برای آن معین میکند، حس مشترک یا بنطاسیا میخواند و در تعریف آن میگوید: قوه ای است که در تجویف اول مغز جا دارد و ذاتاً همه صورتهایی را که در حواس پنجگانه نقش می بندند و به آن میرسند پذیرا میشود، مانند حوضی که پنج نهر مختلف به آن آب برسانند یا پادشاهی که پنج وزیر اطلاعات مربوط به وظایف خود را به او بدهند تا او بتواند آنهارا بهم مرتبط سازد و با احاطه بر همه آن اطلاعات و استفاده از آنها مطالبی درک کند که هیچیک از وزیران به تنهایی نمیتواند دریابد. به عبارت دیگر حس مشترک صور گوناگونی را که توسط حواس ظاهره از محسوسات به ذهن میرسند میپذیرد و آنها را درک میکند و احیاناً ازیکی به دیگری منتقل میشود. پس بیاری این قوه است که ما از بو و صوت چیزی ، متوجه طعم آن میشویم و حیوان از صورت چوب ، درد را به یاد بیآورد و نیز برای وجود حس مشترک و عمل ، آن است که گاهی ما اشباح و اصواتی می بینیم و میشنویم که حقیقت و واقعیت ندارد. باز همین قوه است که سبب میشود ما قطره را که فرود آید خط مستقیم و نقطه ای که تند میچرخد، خط مستدیر ببینیم ، مانند قطرات باران و دائره آتش گردان. مطالعه دقیق این توضیحات و نظائر آنها ما را به این نتیجه میرساند که کار اصلی حس مشترک در واقع همان است که ما امروز در برابر «احساس خالص » که حواس ظاهری به ما میدهند «ادراک حسی » میخوانیم. توضیح مطلب این است که احساس محض یا خالص یعنی انعکاس ذهنی تأثرات بدنی ، بخودی خود ارزش معرفتی ندارد و دلالت بر وجود خارجی چیزی نمیکند، بلکه این ارزش وقتی او را حاصل میشود که به بعضی از صور و معانی ذخیره شده در نفس احاطه گردد و به یاری آنها تعبیر و تفسیر شود و به این طریق خود را به مقام ادراک حسی برساند. طفل خرد را از ملاحظه قرص ماه در آسمان فقط احساس بصری خالص ( صفحه مدور سفیدرنگ ) دست میدهد، ولی کودکان آزموده تر و افراد بزرگتر از همین منظره حکم به وجود خارجی چیزی میکنند که مشخصاتی دارد و «ماه » خوانده میشود. همچنین طفل بی سابقه در شنیدن آواز بلبل ، احساس سمعی خالص میکند، بی آنکه این امر، کوچکترین تصوری از صفات و خصوصیات دیگر موجودی را از شکل و رنگ و غیره به او بدهد، در صورتی که همین احساس سمعی آن مرغک معروف را با آن صفات در نظر دیگران می آورد. درک معنی «ماه » از آن احساس بصری محض و دریافت معنی «بلبل » از این احساس سمعی محض و اعتقاد به وجود خارجی این دو موجود «ادراک حسی » نام دارد و این همان چیزی است که ابن سینا و دیگر پیشینیان ، حس مشترک خوانده و یا محصول آن حس دانسته اند. بدیهی است برای اینکه ذهن به مقام ادراک حسی برسد، دخالت و یاری حافظه و تداعی معانی ضرور خواهد بود. دخالت حافظه آشکار است و حاجت به توضیح ندارد و اما برای روشن شدن دخالت و یاری تداعی معانی ، کافی است که تعریف این استعداد ذهن را به یاد بیاوریم. تداعی معانی یا «قانون کل مجاورت » آن است که هرگاه دو کیفیت یا حالت نفسانی ( اعم از محسوس و غیرمحسوس ) باهم یا در پی هم نفس را عارض شوند میان آنها طبق شرایط معین پیوندی برقرار میشود به وجهی که بعدها حضور یکی از آنها در نفس باعث حضور دیگری میشود. این مقدمه روشن میکند که چرا ما از بعض صفتهای محسوس و ظاهر پی به بعض دیگر می بریم. مثلاً از بو یا شکل چیزی ملتفت طعم آن میشویم. پس تصور شیرینی قند بصرف رؤیت آن به این دلیل است که شکل و مزه قند زمانی تواماً توسط دو حس مربوط( باصره و ذائقه ) ادراک شده و در ذهن مجاورت و پیوستگی حاصل کرده اند و بعدها یکی از این دو احساس ، دیگری را طبق قانون کل مجاورت ( تداعی معانی ) به یاد می آورد. اما ادراک خط مستقیم از قطره های پائین آینده و خطمستدیر از نقاط آتشین که به حس مشترک نسبت داده شده ، بیان علمیش تقریباً همان میباشد که هزار سال پیش ابن سینا کرده است. این حکیم میگوید «... و آنچه در برابر بیننده است و خط راست و مستدیر مینماید در واقعچون نقطه است نه چون خط، پس در یکی از قوای تواتری از آنچه قبلاً در آن نقش بسته بود، باقی مانده و اثر دید فعلی ( حاضر ) تو به آن متصل گردیده است. بنابراین در تو پیش از حس باصره قوه ای است که باصره چیزی را شبیه اثر مشهود به آن میرساند و محسوسات در آن گرد میایند و توسط آن درک میشوند...». ما امروز این درنگ را به تأثر عضوی یعنی به مقدمه دوم احساس نسبت میدهیم و میگوئیم : دوام عامل مؤثر خارجی ( تنبیه خارجی )که مقدمه اول احساس است در عضو مربوط بدن ( در این مورد سلولهای بصری شبکیه چشم ) بیش از دوام خود عامل است یعنی پس از آنکه فلان قطره معین باران یا فلان شعله معین آتش از جلو نظر گذشت ( مقدمه اول احساس ) وعضو مربوط را متأثر ساخت ( مقدمه دوم ) این تأثر به همان سرعتی که خود عامل مؤثر میگذرد از عضو زایل نمیشود بلکه با تأثری که از عامل مؤثر بعدی ( قطره یا شعله دوم ) دست میدهد می پیوندد و برهمین قیاس برای عوامل مؤثر دیگری که دنبال هم و جدا از یکدیگر بسرعت میگذرند و از بین میروند، در صورتی که تأثرات حاصله از آنها در عضو به هم پیوسته و مخلوط شده است. واز این رو عصب عضوی مربوط ( در این مورد عصب بصری ) بجای آنکه تأثرات منقطعی را به مغز برساند، تأثیر ممتد و مستمری را به آنجا عرضه داشته و در نتیجه انعکاس ذهنی یعنی احساس ما احساس یک خط مستقیم یا یک خط مستدیر خواهد بود. همین گونه خواهد بود اگر چکشی به سرعت کافی پی درپی بر زنگی اصابت کند که در این صورت بجای اصوات مقطع، آوازی ممتد شنیده خواهد شد، پس معلوم شد چرا شعله های آتش گردان و یا نقطه های سیاه «صفحه ٔماسن » که بسرعت بگردند خط مستدیر و قطرات باران خط مستقیم و عکس های مجزای سینما، عکس های ممتد و متحرک را نشان میدهند. اما تجسم اشباح کاذبه و احساس آوازهای غیرموجود و نظائر آن را که نیز به «حس مشترک » نسبت داده اند، ما یکی از وجوه مختلف متخیله میدانیم ، زیرا موضوع خارجی اینگونه ادراک ظاهر و حاضر نیست که بتوان صورت حاصله در ذهن را عمل «حس مشترک » پنداشت. و اینکه ابن سینا این تصورات را که ما به لفظ «توهم » تعبیر کرده ایم ، به حس مشترک نسبت داده است ، نظرش به مشابهت کامل صور حاصله با صوریست که ادراک حسی بما میدهد. یعنی نظر به نتیجه داشته نه به مقدمه و از این رو ایرادی بر حکیم نیست. حاصل کلام اینکه عمل «حس مشترک » با آنچه ما امروز در روانشناسی علمی «ادراک حسی » خوانده ایم ، فرقی ندارد. البته ادراک حسی چنانکه اشاره شد به پاره ای از استعدادهای دیگر نفس صورت میپذیردو از آنجا که روانشناسی علمی برای نفس قائل به وجودقوایی که غیر از خود آن باشند، نیست ، بحث در اینکه آیا ادراک حسی به قوه مخصوصی به نام حس مشترک یا به نام دیگر منسوب است ، مورد ندارد. و در هر حال فرض آلت یا جای معینی در مغز برای این عمل وسیع نفس با تحقیقات علمی امروز مطابقت نمیکند، زیرا چنانکه میدانیم مناطق پذیرنده تأثراتی که بر اعضاء حواس ظاهری وارد میگردند و توسط اعصاب مربوط به مغز منتقل میشوند، در جاهای مختلف آن قرار دارند، از این رو ادراک حسی یا حس مشترک که جامع همه آن حواس است و کار خود رااحیاناً به یاری پاره ای از استعدادات دیگر نفس چون حافظه و تداعی معانی و متخیله... انجام میدهد، آلت یا جایش در واقع همه دماغ خواهد بود نه چنانکه پیشینیان پنداشته اند، قسمت محدود مقدم آن. ( از علم النفس ابن سینا و تطبیق آن با روانشناسی جدید صص 69-74 ).

دانشنامه عمومی

حس مشترک(به انگلیسی: Common Sense) یک اصطلاح در حوزه معرفت شناسی است که به یکی از حواس بشری اشاره دارد. حس مشترک، از قوای باطنی که صور حاصل از حواس ظاهری در آن جمع و به وسیله آن ادراک می شوند.
در فرهنگ دهخدا اینگونه معرفی شده است: نزد حکما نیروئی است که در آن صور جزئیات محسوسه به وسیلهٔ ٔ حواس پنجگانه ٔ ظاهری منقش میگردد، و به زبان یونانی آن را بنطاسیا نامند، یعنی صفحه ٔ نفس . پس حواس مانند جاسوسانی باشند مرنفس را. و از این جهت است که آن را حس مشترک نامیده اند. پس نزد حکما نفس بررسی کند این صور را بواسطه ٔنقش بستن در آن یا ادراک می کند این نیرو صورتها را و محل این نیرو تجویف اول از سه تجویف است که در دماغ می باشند. و برای اثبات این امر وجوهی ذکر کرده اند:یکی آنکه ما قطره ای را که فرود می آید خط مستقیم می بینیم و شعله ای را که به سرعت دور میزند، ما آن را به شکل دائره می بینیم . در صورتی که در خارج نه خطی است و نه دائره ای . و خط و دائره را حس در نظر ما مجسم میسازد. وگرنه نیروی باصره را در هیچیک دخالتی نیست.
از نظر ابن سینا صورت های حسی پس از دریافت حسی، به قوه تمرکز بخش احساس ها می روند و در آن جا مورد تجزیه و تحلیل حس مشترک قرار می گیرند و ادراک حسی در واقع عملی است که حس مشترک انجام می دهد. اخوان صفا در رساله هایشان طور دیگری فکر می کرده اند و بر این باور بوده اند که تمام حواس پنجگانه ظاهری قوای حس کننندهٔ واحدی به نام حس مشترک اند.از نطر ارسطو:ه نظر او، حس مشترک در میان این حواس جایگاهی ندارد، زیرا آن حواس، محسوسات مختص به خود دارند و در احساسِ آن محسوسات دچار خطا نمی شوند ــ به نظر ارسطو خطا در مرحله احساس روی نمی دهد بلکه خطا در تفکر است در حالی که در محسوسات مشترک خطا ممکن است؛ بنابراین، حس مشترک همان قوه حاسه است به اعتباری دیگر، چنان که حاسه را می توان یک بار به این اعتبار در نظر گرفت که حواس پنج گانه در خدمت آن اند و ادراکات گوناگون از آن ها به نفس می رسد، و یک بار به اعتبار غیراختصاصی و با ملاحظه ادراکات چند حس یا همه حواس. به اعتبار دوم، قوه حاسه را حس مشترک می نامند.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] حس مشترک، از قوای باطنی که صور حاصل از حواس ظاهری در آن جمع و به وسیله آن ادراک می شوند.
ابن سینا نخستین بار از این قوه به نحو مستقل یاد کرده و آن را همان فنطاسیا در زبان یونانی دانسته است.

ارسطو و اصطلاح فنطاسیا
ارسطو اصطلاح فنطاسیا را برای قوه خیال به کاربرده و گاه، در معنای مجازی و اشتقاقی، آن را نامی عام برای قوای مدرکه دانسته است . وی اصطلاح حس مشترک را فقط در مورد ادراک محسوسات مشترک (یعنی حرکت و سکون، شکل، بزرگی، عدد و وحدت) به کار برده است. او وجود قوه مستقلی را برای ادراک این امور، در عَرْضِ حواس پنج گانه ظاهری نفی کرده است.

نظر جناب ارسطو در مورد حسّ مشترک
به نظر او، حس مشترک در میان این حواس جایگاهی ندارد، زیرا آن حواس، محسوسات مختص به خود دارند و در احساسِ آن محسوسات دچار خطا نمی شوند ــ به نظر ارسطو خطا در مرحله احساس روی نمی دهد بلکه خطا در تفکر است ــ در حالی که در محسوسات مشترک خطا ممکن است؛ بنابراین، حس مشترک همان قوه حاسه است به اعتباری دیگر، چنان که حاسه را می توان یک بار به این اعتبار در نظر گرفت که حواس پنج گانه در خدمت آن اند و ادراکات گوناگون از آن ها به نفس می رسد، و یک بار به اعتبار غیراختصاصی و با ملاحظه ادراکات چند حس یا همه حواس. به اعتبار دوم، قوه حاسه را حس مشترک می نامند.

ادراک محسوسات مشترک
...

[ویکی فقه] حسّ مشترک. حس مشترک، از قوای باطنی که صور حاصل از حواس ظاهری در آن جمع و به وسیله آن ادراک می شوند.
ابن سینا نخستین بار از این قوه به نحو مستقل یاد کرده و آن را همان فنطاسیا در زبان یونانی دانسته است. ارسطو و اصطلاح فنطاسیا ارسطو اصطلاح فنطاسیا را برای قوه خیال به کاربرده و گاه، در معنای مجازی و اشتقاقی، آن را نامی عام برای قوای مدرکه دانسته است . وی اصطلاح حس مشترک را فقط در مورد ادراک محسوسات مشترک (یعنی حرکت و سکون، شکل، بزرگی، عدد و وحدت) به کار برده است. او وجود قوه مستقلی را برای ادراک این امور، در عَرْضِ حواس پنج گانه ظاهری نفی کرده است. نظر جناب ارسطو در مورد حسّ مشترک به نظر او، حس مشترک در میان این حواس جایگاهی ندارد، زیرا آن حواس، محسوسات مختص به خود دارند و در احساسِ آن محسوسات دچار خطا نمی شوند ــ به نظر ارسطو خطا در مرحله احساس روی نمی دهد بلکه خطا در تفکر است ــ در حالی که در محسوسات مشترک خطا ممکن است؛ بنابراین، حس مشترک همان قوه حاسه است به اعتباری دیگر، چنان که حاسه را می توان یک بار به این اعتبار در نظر گرفت که حواس پنج گانه در خدمت آن اند و ادراکات گوناگون از آن ها به نفس می رسد، و یک بار به اعتبار غیراختصاصی و با ملاحظه ادراکات چند حس یا همه حواس. به اعتبار دوم، قوه حاسه را حس مشترک می نامند. ادراک محسوسات مشترک ادراک محسوسات مشترک، که همواره مقارن با محسوسات مختص است، سبب کامل شدن معرفت به یک شیء می شود. مثلاً احساس رنگ شیء توسط بینایی، همیشه همراه احساس بُعد، شکل، حرکت و مدت است. همچنین از طریق این حس می توان به ادراک محسوسات بالعرَض دست یافت. مثلاً با دوباره دیدن شیئی که قبلاً آن را دیده و مزه آن را چشیده ایم، بدون چشیدن دوباره، مزه آن را می توانیم تصور کنیم. علاوه بر این، تفصیل مرکّب (یعنی تشخیص و تجزیه ادراکات مرکّب از) چند محسوس و ترکیب محسوسات خاصه بین ادراکات یک حس (مثل ادراک سفیدی و سیاهی و رنگهای دیگر به واسطه بینایی) یا ترکیب محسوسات بین ادراکات چند حس (مثل ادراک شیرینی و سفیدی)، به حس مشترک نسبت داده می شود و در نهایت از طریق حس مشترک، که مقارن با حواس است، نفس می تواند ادراک حسی خود را وجدان کند؛ یعنی ادراکِ ادراک و احساسِ احساس. به نظر ارسطو ، قلب مرکز احساسات و در نتیجه مقرّ حس مشترک است و از این طریق با حواس در ارتباط است. کندی و فارابی همچون ارسطو در مورد حس مشترک کندی و فارابی، همچون ارسطو، حس مشترک را قوه ای مستقل ندانسته اند. کندی فَنطاسیا یا مصوِّره را قوه ای دانسته که واسطه میان حاسه و عاقله است و صورت محسوسات در غیاب مادّه آن ها در آن جا حاضر است. وی این حس را مستقر در مغز دانسته است. به این ترتیب، حس مشترک نزد کندی معنای محصِّلی ندارد. اما فارابی برای قوه حاسه، رئیسی تعیین کرده است که حواس پنج گانه خدمتگزاران آن هستند. به نظر او ادراکات حواس پنج گانه به مرکزی فرستاده می شوند که به نظر او در قلب مستقر است و سپس از آن جا این ادراکات به متخیله فرستاده می شوند، زیرا حاسه خود در خدمت متخیله است. ابن سینا و حس مشترک اما نزد ابن سینا و بیش تر فیلسوفان اسلامی بعد از او، حس مشترک نام خاصی برای یکی از قوای باطنی است و نه اعتبار دیگری برای عملکرد نفس در مرتبه حواس. به نظر ایشان حس مشترک همچون حوضی است که حواس ظاهری همچون نهرهایی به آن متصل می شوند یا همانند پادشاهی است که حواس پنج گانه در حکم جاسوسان او هستند و اخباری را به او انتقال می دهند. البته صور حاصله در حس مشترک را قوه ای به نام خیال حفظ می کند. ← دلیل ابن سینا بر وجود حس مشترک دلیل ابن سینا برای وجود حس مشترک، صدور احکام جزئی درباره تمایز میان محسوسات است که نمی توان آن ها را به حواس (به دلیل کثرتشان) و به عقل (به دلیل کلیت احکام عقلی) نسبت داد. وی همچنین شواهدی تجربی بر وجود حس مشترک ارائه کرده است؛ از جمله مدوّر پنداشتن امری که با سرعت در مداری می چرخد، مانند شعله آتش گردان و خطی دیدن شیئی که مستقیم حرکت می کند، مانند قطرات باران. همچنین تمثل صورتهای دروغین در کسی که فاقد برخی از حواس است یا صوری که انسان در حالت خواب یا بیماری می بیند از نشانه های وجود این قوه است. ابن سینا این قوه را جسمانی و مکان آن را در قسمت جلو مغز دانسته است. به نظر سبزواری، جسمانی تلقی نمودن این قوه اثبات معاد جسمانی را دشوار می نماید. فخررازی و دلایل ابن سینا فخررازی از کسانی است که دلایل ابن سینا را در اثبات حس مشترک نپذیرفته است. به نظر او انتساب ادراکات حواس ظاهری به غیر از خود آن ها امری خلاف وجدان است. همچنین اثبات قوه ای که قادر به ادراکات متعدد باشد خلاف قاعده «الواحد» (از واحد جز واحد صادر نمی شود) است. فخررازی بر شواهد تجربی ابن سینا نیز اشکال کرده است. به نظر او مدوّر یا مستقیم دیدن شیء در حال حرکت به این سبب است که قبل از محو شدن صورت قبلی، صورت دیگری در باصره به جای آن قرار می گیرد و جمع این صور سبب تصور دایره یا خط می گردد. ملاصدرا بقای تصویر در باصره را نپذیرفته و بیان فخررازی را مردود دانسته است. سهروردی و حسّ مشترک سهروردی نیز با توجه به مبنای تعدد قوای ابن سینا، دلیل وی برای اثبات حس مشترک را ناکافی دانسته است. به نظر وی، همان گونه که در حس مشترک ادراکات متکثر می توانند به قوه واحد منتسب باشند، نمی توان با استناد به تعدد افعال و ادراکات، از تکثر قوا دفاع کرد و حکم وهم را مخالف افعال متخیله دانست. ملاصدرا و حسّ مشترک ملاصدرا حواس باطنی و از جمله حس مشترک را قائم به نفس و مجرد دانسته است که بدن و مغز تنها زمینه حصول ادراکات را در نفس فراهم می آورند. وی استدلال نخست ابن سینا را، که مستند به عدم ادراک جزئیات توسط عقل است، ضعیف دانسته و بر مبنای وحدت نفس با همه قوا، نفس را مدرِک در جمیع ادراکات دانسته است که البته در بعضی اقسام ادراک نیازمند ابزارهای ادراکی همچون حواس ظاهری است. به نظر وی قوی ترین دلیل بر وجود حس مشترک، مشاهده و ادراک صور در خواب یا بیماری است که واقعیتی در خارج ندارد. البته به عقیده او اثبات تمایز میان حس مشترک و خیال چندان ارزش فلسفی ندارد و با نفی آن مسئله مهمی ایجاد نمی شود و تنها مسئله مهم اثبات قوه خیال و تجرد آن است که بسیاری از مسائل فلسفی مبتنی بر آن است. منابع (۱) ابن سینا، الاشارات و التنبیهات، مع الشرح لنصیرالدین طوسی و شرح الشرح لقطب الدین رازی، تهران ۱۴۰۳. (۲) ابن سینا، الشفاء، الطبیعیات، ج ۲، الفن السادس: النفس، چاپ ابراهیم مدکور، جورج قنواتی، و سعید زاید، قاهره ۱۳۹۵/۱۹۷۵، چاپ افست قم ۱۴۰۴. (۳) ابن سینا، النجاة من الغرق فی بحرالضلالات، چاپ محمدتقی دانش پژوه، تهران ۱۳۶۴ش. (۴) ارسطو، درباره نفس، ترجمه و تحشیه علی مراد داودی، تهران ۱۳۷۸ش. (۵) علی مراد داودی، عقل در حکمت مشاء: از ارسطو تا ابن سینا، تهران ۱۳۴۹ش. (۶) هادی بن مهدی سبزواری، شرح المنظومة، چاپ حسن حسن زاده آملی، تهران ۱۴۱۶ـ۱۴۲۲. (۷) یحیی بن حبش سهروردی، مجموعه مصنّفات شیخ اشراق، ج ۲، چاپ هانری کوربن، تهران ۱۳۸۰ش. (۸) محمد بن ابراهیم صدرالدین شیرازی (ملاصدرا)، الحکمة المتعالیة فی الاسفار العقلیة الاربعة، بیروت ۱۹۸۱. (۹) محمد بن محمد فارابی، کتاب آراء اهل المدینة الفاضلة، چاپ البیر نصری نادر، بیروت ۱۹۸۲. (۱۰) محمد بن عمر فخررازی، شرح عیون الحکمة، چاپ احمد حجازی احمد سقا، تهران ۱۳۷۳ش. (۱۱) محمد بن عمر فخررازی، المباحث المشرقیة فی علم الالهیات و الطبیعیات، چاپ محمد معتصم باللّه بغدادی، بیروت ۱۴۱۰/۱۹۹۰. (۱۲) یعقوب بن اسحاق کندی، رسائل الکندی الفلسفیة، چاپ محمد عبدالهادی ابوریده، قاهره ۱۳۶۹ـ۱۳۷۲/ ۱۹۵۰ـ۱۹۵۳. (۱۳) Aristoteles, The complete works of Aristotle, ed Jonathan Barnes, Princeton, NJ ۱۹۹۵.


کلمات دیگر: