اسب کتل یا فرمان بردار یا غریب
جنیب
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
جنیب.[ ج َ ] ( ع اِ ) اسب کتل. ج ، جنائب ، جَنَب. || ( ص ) فرمان بردار. ( منتهی الارب ). هر مطیع و فرمانبردار. || غریب. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( دهار ). || دور و بعید. || نوعی از خرمای جید. || دردمندپهلو، گویند: رجل جنیب. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ).
دانشنامه اسلامی
[ویکی فقه] جنیب اسب یدک می باشد.از آن در باب طهارت استفاده شده است.
جنیب به چارپایی همچون اسب اطلاق میشود که سواره نظام در میدان جنگ آن را یدک میکشد تا در مواقع لزوم از آن استفاده کند.
احکام جنیب
در اینکه جنیب جزو سلب (وسائل شخصی مقتول در جنگ که از آنِ قاتل است) به شمار میرود یا نه، اختلاف است. برخی گفتهاند: در صورتی که افسار آن در دست رزمنده باشد جزو سلب محسوب میگردد «۲»
جنیب به چارپایی همچون اسب اطلاق میشود که سواره نظام در میدان جنگ آن را یدک میکشد تا در مواقع لزوم از آن استفاده کند.
احکام جنیب
در اینکه جنیب جزو سلب (وسائل شخصی مقتول در جنگ که از آنِ قاتل است) به شمار میرود یا نه، اختلاف است. برخی گفتهاند: در صورتی که افسار آن در دست رزمنده باشد جزو سلب محسوب میگردد «۲»
wikifeqh: جنیب
کلمات دیگر: