کنایه از قاتل و کشنده بی تقریب و بی تقصیر .
خونساز
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
خونساز. ( نف مرکب ) کنایه از قاتل و کشنده بی تقریب و بی تقصیر. ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) :
کسی خود جان نبرد از شیوه آن چشم خونسازت
دگر قصد که داری ای جهان کشته همه نازت.
کسی خود جان نبرد از شیوه آن چشم خونسازت
دگر قصد که داری ای جهان کشته همه نازت.
وحشی ( از آنندراج ).
|| اعضایی از جانور که خون در بدن جانور می سازد. رجوع به جانورشناسی عمومی ج 1 ص 177 و 188 شود.فرهنگستان زبان و ادب
{hematinic} [پزشکی] دارویی که تعداد گویچه های سرخ خون و مقدار هموگلوبین را افزایش می دهد
کلمات دیگر: