کلمه جو
صفحه اصلی

ذلول

فرهنگ فارسی

رام، مطیع، اذله جمع
( صفت ) رام مطیع منقاد جمع اذله و ذلل .

فرهنگ معین

(ذَ ) [ ع . ] (ص . ) رام ، مطیع . ج . اذلة و ذُلُل .

لغت نامه دهخدا

ذلول. [ ذَ ] ( ع ص ) رام. ( مهذب الاسماء )( دهار ). منقاد. نرم. مطیع. مُذلَّلَة در عمل. کارکشته. کارشکسته. ( ابوالفتوح رازی ). آسان. آهسته. آرام. فرهخته. ( مهذب الاسماء ). مقابل صعب. سرکش. تور: القران ذلول ذو وجوه فاحملوه علی احسن الوجوه. || سحاب ذلول ؛ ابر بی برق و رعد. ج ، ذُلُل ، اَذِلَّة.

فرهنگ عمید

رام، مطیع.

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی ذَلُولٌ: رام و راهوار(اگر صفت مرکب باشد مرکبی مقصود است که به آسانی میتوان سوارش شد ، و اضطراب و چموشی ندارد )
ریشه کلمه:
ذلل (۲۴ بار)

«ذَلُول» به معنای «رام» جامع ترین تعبیری است که درباره زمین ممکن است بشود.


کلمات دیگر: