داود
فارسی به انگلیسی
David
فرهنگ اسم ها
معنی: داوود
مترادف و متضاد
فرهنگ فارسی
میمندی ٠ ظاهرا از ندیمان سلطان مسعود غزنوی بوده است
لغت نامه دهخدا
داود. [ وو ] (اِخ ) ابن عمربن سلیمان فارسی . او راست : «کشف البلاغة».
داود. [ وو ] (اِخ ) ابن مهران بغدادی مکنی به ابوسلیمان . تابعی است .
داود. [ وو ] (اِخ ) ابن حصین از قدماء محدثین است . (کلام شبلی ص 23).
داود. [ وو ] (اِخ ) ابن عبداﷲ حضرمی مکنی به ابومحمد. تابعی و محدث است .
داود. [ وو ] (اِخ ) ابن سلیمان الجعفی محدث است . (سیره ٔ عمربن عبدالعزیز ص 94).
داود. [ وو ] (اِخ ) ابن یوسف بن عمربن هبیره یکی از ولاة دولت اموی است . (البیان و التبیین ج 1 ص 108).
داود. [ وو ] (اِخ ) ابن یوسف بن عمربن علی بن رسول . رجوع به مؤیدالرسولی و الاعلام چ 1 زرکلی ج 1 ص 307 شود.
داود. [ وو ] (اِخ ) ابن ابی ذِنبِر از اصحاب مالک بن انس از ثقات است و از مالک روایت دارد.
داود. [ وو ] (اِخ ) ابن ابی بکرة. محتمل است همان داود کاتب بن نصربن سیار باشد. رجوع به عقد الفرید ج 5 ص 295 شود.
داود. [ وو ] (اِخ ) ابن عبدالرحمان العطار. مکنی به ابوسلیمان . تابعی است .
داود. [ وو ] (اِخ ) ابن ابی رزین . از شاعران عهد هارون خلیفه ٔ عباسی است . (الوزراء و الکتاب ص 147).
داود. [ وو ] (اِخ ) ابن ابی شافیر. رجوع به نجوم السماء ص 144 شود.
داود. [ وو ] ( اِخ ) دهی است از دهستان میرعبدی بخش دشتیاری شهرستان چاه بهار واقع در پنجهزار گزی شمال باختری دشتیاری کنار راه مالرو دشتیاری به قصر قند دارای 250 سکنه. آب آن از باران و محصول آنجا ذرت و غلات و لبنیات. شغل اهالی زراعت و گله داری و راه مالروست و ساکنین از طایفه ٔسردارزائی هستند. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8 ).
داود. [ وو ] ( اِخ ) از عمال رشید خلیفه عباسی است. رجوع به النقود العربیه ص 123 شود.
داود. [ وو ] ( اِخ ) از عمال امین خلیفه عباسی است. رجوع به النقود العربیه ( ص 123 ) شود.
داود. [ وو ] ( اِخ ) از ترکمانان دشت قبچاق است. وی در زمان سلطان علاءالدین کیقبادبن فرامرز آخرین سلطان سلجوقی آسیای صغیر با ده هزار خانوار از توابع و لواحق از وطن بیرون شد و به راه کفه متوجه ولایت روم گردید و پس از چندی سلطان سلجوقی بر نواحی منزل او گذر کرد و او از سلطان پذیرائی و میزبانی کرد و پیشکشها داد و سلطان را مهمان نوازی او خوش آمد و پسرش عثمان را که جوانی دلیر بود داخل غلامان پیشکش کرد. سلطان او را بفرزندی خواند و قبیله داود را در حدود ادرنه و برسا منزل داد و چون عثمان در جنگهای بافرنگیان کفایت بروز داد سلطان دختر خود را بدو داد.چون علاءالدین کیقباد درگذشت و جز دختری که زن عثمان بود وارثی نداشت اعیان و امراء عثمان را بسلطنت برداشتند. و پس از وی اوزخان نواده دختری علاءالدین کیقباد بسلطنت رسید و پس سلطان مراد جای او را گرفت و آنگاه فرزندش ایلدرم بایزید روی کار آمد، و بدین ترتیب فرزندان عثمان بن داود سلسله عثمانی را تشکیل کردند. ( حبیب السیر چ کتابخانه خیام ج 3 صص 487 - 489 ).
داود. [ وو ] ( اِخ ) پدر شیخ علی خططای حاکم اسفزار از جانب امیر تیمور گورکان. این مرد را پس از سرکشی پسرش و حصاری شدن ، چون حصار فتح شد در خانه ای سوختند. ( روضات الجنات فی اوصاف مدینة هرات ص 44 ج 2 ).
داود. [ وو ] ( اِخ ) پادشاه گرجستان معاصر گیوک خان پادشاه مغول حدود سال 650 هَ. ق. رجوع به جهانگشای جوینی چ اروپا ج 1 ص 205 و 212 و ج 2 ص 261 شود.
داود. [ وو ] ( اِخ ) پسر قیزملک پادشاه گرجستان. از معاصران گیوک خان پادشاه مغول حدود ( 650 هَ. ق. ). رجوع به جهانگشای جوینی ج 1 چ اروپا ص 212 و 205 و ج 2 ص 262 شود. ( این شخص غیر از داود سابق الذکرست ).
داود. [ وو ] (اِخ ) ابن ابی داود والی کسکر از نواحی بغداد (مرکز آن واسط بوده است ) و محدث است . رجوع به عیون الاخبار ج 3 ص 250 و کتاب التاج ص 51 شود.
داود. (اِخ ) رجوع به شمس الدین ... شود.
داود. [ وو ] (اِ) داود باشا. ظاهراً نام نوعی غذا باشد که از گلوله های گوشت تهیگاه و پیاز و جعفری ترتیب کنند. (دزی ج 1 ص 430).
داود. [ وو ] (اِخ ) (ملک ...) ظاهراً از حکام گرجستان بوده است بعهد غازان خان . (از تاریخ مبارک غازانی چ اروپا ص 117).
از لعل لبت در تب و تابست دل ما
در آتش یاقوت کبابست دل ما.
(قاموس الاعلام ترکی ).
و نیز رجوع به داود اصفهانی و داود (محمد داودبن میرزا عبداﷲ) شود.
داود. [ وو ] (اِخ ) ابن ابی عوف مکنی به ابوالجحاف کوفی . تابعی است .
داود. [ وو ] (اِخ ) ابن المتوکل علی اﷲ محمدبن المعتضد الاول . مکنی به ابوالفتح . رجوع به معتضد باﷲ و الاعلام زرکلی چ 1 ج 1 ص 306 شود.
داود. [ وو ] (اِخ ) ابن ابی البیان سلیمان بن ابی الفرج اسرائیل بن ابی الطیب سلیمان بن مبارک فراء ملقب به سدیدالدین و مکنی به ابی الفضل (رئیس ...) متطبب اسرائیلی متولد سال 556 هَ . ق . بقاهره . او راست دستور الادویة المرکبة. رجوع به ابوالبیان در قاموس الاعلام ترکی و نیز رجوع به عیون الاخبار ج 2 ص 118 و 119 شود.
داود. [ وو ] (اِخ ) ابن علی الکاتب . معاصر هارون الرشید خلیفه ٔ عباسی و از خطباء است . (عقد الفرید ج 3 ص 162 و ج 4 ص 184).
داود. [ وو ] (اِخ ) ابن ابی حرب بن ابی الاسود الدؤلی . فرزند ابوالاسود دؤلی معروف است وی از پدر خویش در باره ٔ قتل عثمان کلامی از عائشه ام المؤمنین نقل کند. رجوع به ابوالاسود و نیز رجوع به البیان و التبیین ج 3 ص 235 شود.
داود. [ وو ] (اِخ ) ابن ابی طیبه المصری او راست کتاب اللامات (در قرآن ). (الفهرست ابن الندیم ). او بروش عثمان بن سعید قرائت کرده است و عبدالرحمن پسرش بر وی قرائت دارد و بگفته ٔ ابن یونس در شوال 223 هَ . ق . درگذشته است . (حسن المحاضره ج 1 ص 224).
داود. [ وو ] (اِخ ) ابن ابی هند مکنی به ابومحمد تابعی و محدث است .
داود. [ وو ] (اِخ ) ابن ابی هند مکنی به ابی بکر مولای آل اعلم قسری محدث و تابعی است و از حفاظ بصریین و ثقات متقن و مسند او در اخبار از انس بن مالک است و هم از بزرگان تابعین روایت دارد همچون ابی عثمان نهدی و ابی العالیة و سعیدبن مسیب و حسن . در ایام منصور خلیفه ٔ عباسی به سال 139 هَ . ق . درگذشته است . (از صفةالصفوة ج 3 ص 221) (تاریخ الخلفاء ص 180) (المعرب جوالیقی ص 40). بگفته ٔ ابن الندیم در الفهرست او راتفسیری است بر قرآن کریم و حمداﷲ مستوفی در تاریخ گزیده ویرا سرخسی داند و تواند بود که داود مذکور در کتاب وی دیگری باشد جز صاحب ترجمه ٔ حاضر. وی از قتاده و شعبی و ابی نصرة و عکرمة و شهربن حوشب و محمدبن ابوموسی روایت دارد و ابوشهاب عبداﷲبن نافع و بشربن مفضل ازو. (البیان و التبیین ج 1 ص 236) (المصاحف ص 60 و101 و 177) (عیون الانباء ج 2 ص 363 و 364) (تاریخ بیهقی ص 185) (النقود العربیة ص 15) (العقد الفرید ج 3 ص 82و ج 5 ص 29) (عیون الاخبار ج 1 ص 128 و ج 2 ص 25 و 198).
داود. [ وو ] (اِخ ) ابن احمد دارانی . برادر ابوسلیمان دارانی است و صاحب ریاضت عظیم وبا ابوسلیمان صحبت داشته و سخنان وی در معاملات مانند سخنان برادر وی بوده است . (نفحات الانس چ کتاب فروشی سعدی ص 40). در چ قدیم دارابی ضبط شده است (ص 28).
داود. [ وو ] (اِخ ) ابن اسماعیل المکتب مکنی به ابوالحسن راوی است و اهل حفظ و ذکاء و حدود سال 520هَ . ق . درگذشته است . (الحلل السندسیة ج 2 ص 170).
داود. [ وو ] (اِخ ) ابن الملک المعظم عیسی بن محمدبن ایوب صلاح الدین ملقب به الملک الناصر. رجوع به الملک الناصر و الاعلام زرکلی چ 1 ج 1 ص 305 شود.
داود. [ وو ] (اِخ ) ابن علی بن داود. از معاصران مهدی خلیفه ٔ عباسی است و عم وی یعقوب بن داودوزارت خلیفه داشته است . (الوزراء و الکتاب ص 116).
داود. [ وو ] (اِخ ) ابن حمدان بن حمدون التغلبی العدوی . از امراء بنی حمدان و از شجاعان روزگار بوده است و بوی در شجاعت مثل زدندی . حاکم موصل بود بروزگار مقتدر خلیفه ٔعباسی و در جنگ با مونس خادم قائد لشکر مقتدر تیری بدو رسید و کشته شد. (الاعلام زرکلی ) (حبیب السیر چ کتابخانه ٔ خیام ج 2 ص 296) (تجارب الامم ج 2 ص 373 و374).
داود. [ وو ] (اِخ ) ابن الهیثم بن اسحاق بن بهلول بن حسان بن حسان بن سنان انباری تنوخی . مکنی به ابوسعد. مردی نحوی و لغوی وآشنا به عروض و استخراج معما، فصیح و بسیارحفظ بود در نحو و لغت و ادب و اشعار. شعر نیکو میگفت و شعرهای نیک دارد، از ابن سکیت و ثعلب علم فراگرفت و از جدش اسحاق و ابن شبة سماع حدیث کرد. ابن ازرق و گروهی از وی اخذ علم کردند. او را کتابیست در نحو بر مذهب کوفیان و کتاب خلق الانسان در لغت نیز از اوست . در انبار بسال 316 هَ . ق . درگذشت بسن 88 سالگی . از اوست :
بساتینها للمسک فیها روائح
ضرائرها للریح فیها ملاعب ...
رجوع به معجم الادباء چ اروپا ج 4 ص 193 و روضات الجنات ص 276 شود.
داود. [ وو ] (اِخ ) ابن بامشاد. پدر ابوالحسن المصری از افاضل و علماء مذهب ابی حنیفه است . بسیار باهوش و قوی فکرت بود در بغدادسال 239 هَ . ق . درگذشت . (حسن المحاضره ج 1 ص 213).
داود. [ وو ] (اِخ ) ابن بوزید نیشابوری . رجوع به ابوسلیمان داود... شود.
داود. [ وو ] (اِخ ) ابن بهرام ملقب به علاءالدین صاحب ارزنجان . رجوع به علاءالدین و رجوع به عیون الانباء ج 2 ص 207 و 212 شود.
داود. [ وو ] (اِخ ) ابن جراح . جد ابوالحسن علی بن عیسی و او کاتب مستعین خلیفه ٔ عباسی بود و کتاب التاریخ و اخبار الکتاب از اوست . (از الفهرست ابن الندیم ). و نیز او راست : الجامع الکبیر فی اخبار الامم . صاحب عقدالفرید نام وی را در عداد کسانی که در نویسندگی طبعی ندارند و بغیر استحقاق برخود بسته اند آورده است . (العقد الفرید ج 4 ص 256).
داود. [ وو ] (اِخ ) ابن جعفربن سلیمان العباسی از خطباء است . (البیان و التبیین ج 1 ص 264).
داود. [ وو ] (اِخ ) ابن جمهور کاتب . بعربی شعر سروده است و دیوانی دارد. (الفهرست ابن الندیم ).
داود. [ وو ] (اِخ ) ابن حسن بن ابوهاشم داود. از شرفاء مکه است . در حدود قرن دوم هَ . ق . (حبیب السیر چ کتابخانه ٔ خیام ج 2 ص 601).
داود. [ وو ] (اِخ ) ابن حسن بن عقیل ، برادرزاده ٔ ابوعقیل شریح بن عقیل بن رجأبن محمدالبیهقی مردی عالم بود. (تاریخ بیهق ص 138).
داود. [ وو ] (اِخ ) ابن علی بن داودبن خلف اصفهانی . مکنی به ابوسلیمان فقیه ورع صالح فاضل متوفی به سال 270 هَ . ق . و اول فقیهی است که رأی و قیاس را برانداخت و تنها کتاب و سنت را در احکام معتبر شمرد. و این مذهبی است از مذاهب فقهی و پیروان بسیار دارد که بنام داودیین و اهل ظاهر معروفند (از جمله ابن المغلس فقیه و منصوری ابوالعباس احمدبن محمدبن صالح و ابوسعید الرقی و حسن بن عبیدالنهربانی و ابن الخلال و ابراهیم بن احمدبن الحسن الرباعی و ابوالحسن حیدره و ابوالحسن عبدالعزیزبن احمد اصفهانی و محمدبن حرزی داودبن علی بن داود و ابن جابر ابواسحاق و غیرآنان ). ابن الندیم از داود نزدیک صدوپنجاه کتاب در ابواب فقه و جز آن نام میبرد. (یادداشت مؤلف ). مولد داود بغداد به سال 202 یا 201 و وفات او نیز ببغداد بوده است . مدت عمر وی را 64 گفته اند و وفات او را خواندمیر یکجا 269 و جای دیگر 297 گفته است و حمداﷲ مستوفی نیز متذکر قول اخیر شده و گفته که در 297 بعهد مقتدر خلیفه نماند اما هیچیک استوار نیست و طول حیات وی یعنی 64 سال نیز با هیچیک از سنوات تولد و وفات مذکور سازش ندارد. اصل وی را از کاشان نیز نوشته اند و مولدش را کوفه و منشأش را بغداد دانسته و گفته اند که از اسحاق بن راهویه و ابی ثور و اسحاق الحنظلی و پسران ابی شیبه و ابن نمیر و غیرهم سماع دارد و او را از متعصب ترین مردم نسبت به امام شافعی دانسته اند، در زهد و تقوی صاحب مقامات و کمالات و از تألیف دو رساله در مدح امام شافعی یادآوری کرده اند و گفته اند وی یکی از صاحبان تألیف در شروط است . کتاب الوصول فی معرفة الاصول و کتاب انذار و اعذار را از جمله ٔ مصنفات وی نام برده اند. ابن الندیم گوید کتاب احکام القرآن از اوست . ثعلب گفته است عقل داود از علمش فزونتر بود و بگفته ٔ ابن خلکان وفات وی به سال 270 هَ . ق . در بغداد رخ داده است ودر مقبره ٔ شونیزیه یا سرای خودش مدفون گردیده . پسر وی ابوبکر محمد الظاهری صاحب کتاب زهره است در نوادرو ادب و لغت و غرایب عربیه و اشعار بلند و بر همان مذهب پدر رفته و ریاست علم در بغداد باو ختم شده است و گفته اند در مجلس وی چهارصد سبزطیلسان گرد می آمده اند از عقلاء ناس . داود ریاست مذهب ظاهریه داشت ، مذهبی که بر ظواهر متشابهات قرآنی اکتفا میکرد و پیروان وی نیز بر آن طریقه رفته اند. رجوع به داودیه و نیز رجوع به مراجع ذیل شود: روضات الجنات ص 276 و حبیب السیر چ کتابخانه ٔ خیام ج 2 ص 208 و 289 و امتاع الاسماع ص 161 و معالم القربة فی احکام الحسبة ص 54 و ذکر اخبار اصفهان ج 1 صص 312 - 313 و تاریخ گزیده چ اروپا ص 805.
داود. [ وو ] (اِخ ) ابن حنین بن اسحاق . وی و همچنین پدرش حنین و برادرش اسحاق پزشکان نامدارند. اما بگفته ٔ ابن ابی اصیبعه داود شهرتی چنانکه باید نداشت چنانک اسحاق را بود. (عیون الانباء ج 1 ص 188 و 198) (قاموس الاعلام ترکی ) (تاریخ الحکماء القفطی ص 172) (تاریخ علوم عقلی ص 70).
داود. [ وو ] (اِخ ) ابن خلف الاصفهانی مکنی به ابومحمد. جد داودبن علی بن داود فقیه مشهورست . و نیز رجوع به العقد الفرید ج 4 ص 270 شود.
داود. [ وو ] (اِخ ) ابن دیلم از مشاهیر پزشکان عرب و رئیس الاطباء معتضدباﷲ بوده است و نزد وی حرمت و اعتبار بسیار داشته و مورد احسان وی قرار میگرفته و در دستگاه او نفوذ و اقتدار فراوان یافته بوده است . وفات وی در بغداد روز شنبه 25 محرم بسال 329 هَ . ق . اتفاق افتاده است .(قاموس الاعلام ترکی ) (عیون الانباء ج 1 ص 231 و 234).
داود. [ وو ] (اِخ ) ابن راشد. مکنی به ابوبحر تابعی است .
داود. [ وو ] (اِخ ) ابن رشید. راوی است و از عمروبن عوف روایت دارد. (عیون الانباء ص 112 ج 1).
داود. [ وو ] (اِخ ) ابن سلیمان الصانع البصری . مکنی به ابوسلیمان تابعی است .
داود. [ وو ] (اِخ ) ابن سلیمان مالکی مکنی به ابی الجواد متوفی به سال 863 هَ . ق . او راست : شرح بر المجموع فی علم الفرائض شیخ ابی عبداﷲ شمس الدین محمدبن شرف کلابی شافعی متوفی در رجب 777. (از کشف الظنون ج 2).
داود. [ وو ] (اِخ ) ابن سلیمان بن داود مکنی به ابوسلیمان وکیل القضاة. محدث است و از حاجب و احمدبن موسی انصاری و غیره روایت حدیث دارد. (ذکر اخبار اصفهان ج 1 ص 313).
داود. [ وو ] (اِخ ) ابن قیس الفراء مکنی به ابوسلیمان . تابعی است .
دانشنامه عمومی
در زبان عبری یعنی(محبوب، دوست داشتنی)دیوید نیز همان داوود است . معمولاً با یک واو نوشته می شود!!!!
دانشنامه آزاد فارسی
پیکرۀ مرمرین اثر میکلانژ (۱۵۰۱ـ۱۵۰۴؛ موزۀ آکادمی فلورانس). به روایت انجیل، داود قهرمان جوانی است که غول مخوفی به نام جالوت را کُشت. داود نماد ملّی جمهوری کوچک فلورانس بود؛ غول عظیم الجثه ای که میکلانژ از آن جوان پهلوان ساخت، نماد شکوهمندی است از سرافرازی مدنی. ابعاد مجسمه (با ارتفاع ح۵.۵ متر) و اجرای استادانه اش، آن را نمادی از رنسانس ساخته است.
دانشنامه اسلامی
علیه السلام از انبیاء بنی اسرائیل، پدر سلیمان، نام مبارکش شانزده بار در کلام اللّه مجید ذکر شده است. و کتابی داشته به نام زبور ، با ملاحظه این دو آیه میدانیم که زبور کتاب بوده است. احوال او در قرآن مجید به شرح زیر است. 1- او در جوانی از لشگریان طظالوت بود و در میان جنگ فرمانده دشمن را که جالوت نام داشت بکشت. خدا به او پادشاهی و حکمت داد و از آنچه میخواست به وی تعلیم کرد . 2- به هنگام ذکر خدا کوهها و پرندگان با او هم آواز میشدند که در «اوب» گذشت و خدا آهن را بر او نرم کرد و دستور داد که از آهن زرههای وسیع بسازد و حلقهزره را با اندازه و یک شکل گرداند و عمل صالح بکند که خدا به عمل مردم آگاه است. 3( خدا او را در حکومت و قضاوت در زمین خلیفه و جانشین خویش کرد که در «خلف» گذشت و دستور داد که در میان مردم به حق قضاوت کند و تابع هوای نفس نشود. . 4- او بنده خدا و علم و جنگ نیرومند بود و به خدا بیشتر متوجّه میشد و به درگاهش مینالید، خدا کوهها و پرندگان را مسخّر کرد که در تسبیح با او هم آواز شوند و پادشاهی او را محکم گردانید و به او حکمت و فصل خطاب عطا نمود. 5- خداوند کتابی به نام زبور به او داده بود که در ابتدا نقل کردیم . 6- کفّار بنی اسرائیل به زبان او و عیسی بن مریم لعنت شدند که نا فرمانی کرده و طغیان میورزیدند . 7- او از افضل انبیاء بود و صاحب کتاب بود . 8- دو واقعه در قرآن مجید یکی درباره او و سلیمان، دیگری درباره خود او آمده که ذیلا بررسی میکنیم. 1- . نفش به قول طبرسی آن است که گوسفند و شتر در شب وارد زرعی شوند و در آن بدون چوپان بچرند، که گوسفندان گروهی شب هنگام در زرع دیگران چریدند. از آیه شریفه بدست میآید که این واقعیّت در یک واقعه بوده و المیزان احتمال داده که سلیمان به جکم مشاور داود وارد قضاوت میشده و گرنه حکم از آن داوود بود و شاید مشاوره از آن جهت بود که زمینه خلاففت و جانشینی سلیمان فراهم گردد و از فقیه از جمیل بن درّاج از زراره از حضرت باقر علیه السلام نقل کرده که فرموده... : هر دو حکم نکردند بلکه مناظره و بتادل نظر میکردند که سلیمان آن را فهمید. در روایات شیعه و اهل سنت آمده که داود حکم کرد گوسفندان از آن صاحب زرع باشد ولی سلیمان حکم کرد که خسارت در آن سال از شیر و پشم و نتایج گوسفندان پرداخت گردد. نگارنده فکر میکنم که هر دو درباره حکم مشاوره میکرده و داود رأی داده که گوسفندان یا بعضی از آنها در عوض خسارت داده شوند ولی سلیمان رأی داده که از منافع آنها مستهلک گردد و داود نیز ر؟ی او را پسندیده و حکم کرده است. و صلاح در این بوده که حکم مطابق رأی سلیمان باشد زیرا در آن صورت زرع خسارت خویش را میگرفت و هم گوسفندان در دست صاحبان خود میماندند. در تفسیر صافی و المیزان از تفسیر قمی از امام صادق علیه السلام نقل شده که خلاصه آن چنین است حکم داود نیز مثل سلیمان بود و فقط خواست به بنی اسرائیل بفهماند که سلیمان وصّی و جانشین اوست و در حکم اختلاف نکردند و اگر اختلاف میکردند میفرمودند: «وَ کُنّا لِحُکْمِها شاهِدینَ». از روایت بدست میآید که معنی آیه آن است: داود و سلیمان درباره حرث حکم میکردند و داود حکم را میدانست. خداوند آن را به سلیمان نیز فهماند تا بنی اسرائیل بدانند که او وصیّ داود است. واقعه دوّم . یعنی: آیا خبر و داستان خصومت که اهل دعوی بر غرفه داود بالا رفتند به تو رفتند به تو رسیده است؟ چون بر داود وارد شدند از ایشان بترسید، گفتند: مترس دو صاحب دعواست که بعضی از ما بر بعضی تجاوز کرده میان ما حکم کن و جور مکن و ما را به راه راست رهبری کن. این برادر من است نود و نه میش دارد، من فقط یک میش دارم میگوید، آن را به من ده و کفیلم گردان و در گفتار بر من غلبه کرده. داود گفت: حقّا که در خواستن میش تو که بر میشهای خود ضمیمه کند با تو ستم کرده است و بسیاری از شریکان به همدیگر ستم میکنند مگر آنانکه ایمان آورده و اعمال صالحه انجام دادهاند و آنها کم اند، داود بدانست که امتحانش کردهایم، از پروردگار خویش آمرزش خواست. و به رکوع افتاد و برگشت . این حادثه را بر او بخشیدیم و برای او نزد ما تقرّب و بازگشت خوبی هست. ای داود ما تو را در زمین جانشین کردیم میان مردم به حقّ داوری کن. از این آیات چند مطلب بدست میآید. 1- اهل مخامصه دو نفر بودهاند ولی چند نیز با آنها آمدهاند زیرا «تَسَوَّ روا» و «دَخَلُوا» جمع اند و هیچ مانعی ندارد که آنها چند نفر را همراه آورده باشند. 2- اهل دعوی بر غرفه دارد بالا رفته و از محل معمولی وارد نشدهاند و داود از آن وضع به هراس افتاده است. میشود گفت که در بانان اجازه ورود نداهاند و یا موقع ورود دیگران به محضر او نبوده و در بسته بود و اهل دعوی چارهای نداشتهاند جز آن که از دیوار بالا بروند و اگر محراب به معنی معبد باشد، این احتمال قوی میشود که وقت عبادت و مناجات داود بوده نه وقت پذیرائی. در قصص قرآن نوشته محمد احمد جادالمولی ترجمه آقای سید محمد باقر موسوی در جمله «تَسَوَّرُوا الْمِحرابَ» دو احتمال داده یکی آن که از دیوار بالا رفتند و دیگری آن که در اطراف داود چوی دیوار حلقه زدند یعنی حلقه زدند گوئی در اطراف داود در محراب دیواری تشکیل دادهاند. در این صورت ترس داود ظاهراً از بی موقع وارد شدن آنهاست. 3- ظاهر آن است که اهل دعوی مردم عادی بودهاند نه ملک یکی از بزرگان فرماید: اکثر مفسّران به پیروی از روایات گفتهاند اهل دعوی که بر داود وارد شدند چند نفر ملک بودهاند خدا آنها را فرستاد و خواست داود را امتحان کند... بعد فرمود: خصوصیات قصّه مثل بالا رفتن بر دیوار و ورود غیر عادی که او را ترساندند، و کذا توجّه داود که این امتحان خدائی است نه قضیه عادی و سپس فرمود: میان مردم به حق داوری کن و پیرو هوای نفس مباش و ظهورش در آن است که خدا امتحانش کرده تا او را در خلافت و قضاوت محکم و متوجّه کند. همه اینها مؤیّداند که وارد شدگان ملک بوده و به صورت بشر در آمدهاند، علی هذا قصّه تمثّل است که چند نفر ملک در صورت اهل دعوی ممثّل شده و قضاوت خواستهاند و حکم داود که گفت: «لَقَدْ ظَلَمَکَ...» اگر حکم منجّز باشد حکمی است در ظرف تمثّل مثل آن که آنها را در خواب دیده و آن حکم را کرده است و معلوم است که در ظرف تمثّل تکلیف نیست مانند عالم رؤیا، تکلیف فقط در عالم شهود و مادّه است و در عالم شهود واقعهای اتفاق نیافتاده و نه در آن اهل خصومت و میش و میشها بوده است. آنگاه خطای داود را مثل خطای آدم در تکلیف دانسته است. ناگفته نماند در جواب این مطلب میشود گفت: چرا ملکها آن طور وارد شده و پیامبر خدا را ترساندهاند؟! و چرا قضیّه میش و میشها را جعل کردهاند در حالی که واقعیّت نداشته آیا آن یک دروغ حسابی نبود؟!! آیا خدا نمیتوانست آن حضرت را با وضع دیگری که در نظر شنونده طبیعی باشد امتحان کند؟. اگر روایات متواتر و قطعی داشته باشیم که اهل دعوی ملک بودهاند ناچار قبول میکنیم و گرنه حمل بر معنای عادی از هر چیز بهتر است و روایات متواتر از کجا میتوان یافت در تفسیر برهان فقط دو روایت در این باره آمده است آن هم لازم است در اسنادش دقّت و تحقیق شود. وانگهی مطلب را مثل قضیّه آدم دانستن و به خواب تشبیه کردن و نظیر قضاوت در خواب دانستن و... به نظر نگارنده بسیار ضعیف است و قضیّه را از مسیر اصلی منحرف میکند. و ظاهر آیات با آن سازگار نیست و همان نیکوست که آیات را در ظهور اوّلی بگذاریم که قبلاً گفته شد. 4- اشکال مسئله در آن است که حضرت داود بی آنکه به سخن مدّعی علیه گوش بدهد و از او توضیح بخواهد و یا از مدّعی شاهد بطلبد فوری قضاوت کرده و گفته «لَقَدْ ظَلَمَکَ بِسُؤْالِ نَعْجَتِکَ اَلی نَعْجَتِکَ اِلی نِعاجِهِ» و چون پیامبران معصوماند چنین کاری از داود سر نمیزد پس آنها ملک بوده و قضاوت امتحانی و در عالم تمثّل ملک بوده است. ولی اینکه حضرت داود در سخن گفتن بدون تحقیق از مدّعی، عجله کرد حتمی است و بدنبال آن استغفار کرد و رکوع نمود و به خدا برگشت و دانست که این واقعه و سخن گفتن به صورت امتحان در آمد در اینها نیز نباید تردید کرد. امّا آیات نمیگوید که او قضاوت ناحق کرد و اهل دعوی پس از قضاوت او براه خود رفتند بلکه فقط گفت: برادرت با تو ستم کرده است و شاید بعد از گفتن این سخن که در حال تأثر گفته فوراً متوجّه شده و استغفاره کرده و آن وقت شروع به نحقیق نموده و قضاوت به حق کرده است. و دانسته که آن عجله یک امتحانی بود که پیش آمد و فوراً آنرا با استغفار جبران نموده است این عجله در سخن گفتن چندان مهم نیست مخصوصاً آنگاه که امتحان خدائی در بین بوده باشد نظیر این کار را در حالات حضرت موسی «علیه السلام» در قرآن کریم میخوانیم: آیه صریح است در اینکه موسی از موی سر برادرش گرفت و او را به سوی خود میکشید به گمان این که در کار خویش کوتاهی کرده تا جریان گوساله پیش آمده است چنان که در سوره طه آمده که هارون گفت: «چه چیز تو را مانع شد آنگاه که دیدی گمراه شدند از من پیروی کنی آیا مخافت فرمان من کردی؟ هارون گفت... ترسیدم که بگوئی میان بنی اسرائیل اختلاف افکندی و قول مرا رعایت ننمودی» در آیه فوق نیز گفت: پسر مادرم قوم مرا ضعیف کردند و نزدیک بود بکشندم مرا در ردیف ستمگران قرار مده. موسی پس از شنیدن عذر هارون گفت: پروردگارا مرا و برادرم را ببخش و برحمت خویش داخل کن. تو ارحم الراحمینی. موضوع استغفار نشان میدهد که عجلهای در کار بوده و موسی متوجّه شده که نمیبایست عجله نماید لذا آن را جبران کرده است در المیزان ذیل این آیه فرموده: ظاهر سیاق آیه و آن چه در سوره طه است نشان میدهد که موسی بر هارون نیز خشم گرفته به گمان آن که در جریان گوساله و منع بنی اسرائیل و در این فکر که مقتومت صلاح نیست کوتاهی کرده است. این مقدار اختلاف سلیقه و کار میان دو پیغمبر معصوم دلیلی بر منع آن نیست عصمت فقط در احکام خدائی است نه در سلیقهها و راهها زندگی. هکذا گرفتن موسی موی سر هارون را... تأذیب در امر ارشادی است نه عقوبت در امر مواوی هر چند حق با هارون بود و لذا چون هارون مطلب را گفت موسی او را معذور داشت و گفت «رَبِّ اغْفِرْلی و لِاَخی الخ». نگارنده گوید: چه مانعی دارد جریان داود را نیز مانند جریان موسی بدانیم که عجله در سخن گفتن ارد بعد استغفار نمودو بعید نیست که گفته شود عجله داود در اثر فزعی بود که از ورود خصم پیش آمده و گرنه عجله نمیکرد و شاید در نقل «فَفَزِعَ مِنْهُمْ قالوا لا تَخَفْ» خدا خواسته است علّت عجله داود را روشن فرماید و اینگونه استغفارها در کلمات انبیاء عظام یافت میشود در حالات حضرت ابراهیم علیه السلام آمده . توجّه طبرسی در مجمع میگوید: گفتهاند داود بسیار نماز میخواند گفت: خدایا ابراهیم را بر من فضیلت داده و او را خلیل خویش گرفتهای هکذا م.سی را که با او سخن گفتهای، ندا آمد ما آنها را امتحان کردهایم به چیزیکه تو را امتحان کردهایم به چیزیکه تو را امتحان ننمودیم اگر بخواهی امتحانت کنم گفت امتحانم فرما. داود روزی در محراب خود بود که کبوتری در آن افتاد، داود خواست آن را بگیرد، پرید بر وزنه محراب، داود در دنبال آن بر وزنه رفت، از آنجا نگاه کرد دید زن اوریا پسر حیّان غسل میکند به او عشق ورزید خواست تزویجش کند، اوریا را به دنبال بعضی از لشگریان فرستاد و گفت که در پیش تابوت سکینه باشد. اوریا کشته شد و چون عدّه وفات منقضی گردید داود زن او را گرفت و با او هم بستر شد و از او سلیمان به دنیا آمد. داود روزی در محراب مشغ.ل خواندن ذکر بو دید دو نفر وارد شدند و طرح دعوای میش و میشها را کردند داود گفت: او با تو ستم کرده است... یکی از آن دو به دیگری نگاه کرد و خندید داود بدانست که آن دو ملک اند و خدا به شکل دو خصم فرستاده تا درباره گناهش مغلوبش کنند داود توبه کرد و آنقدر گریست که از اشک چشمش علف روئید. نگارنده گوید: به نظر میآید منظور از این جریان آن بود که: داود تو با اینهمه زنها که داری چرا زن اوریا را هم گرفتی و او را بکشتن دادی؟ میشها به جای زنان داود و میش به جای زن اوریاست. طبرسی پس از نقل این قضیّه فرموده: این سخن بی شکّ فاسد و ناصحیح است این عمل بر خلاف عدالت است چطور رواست پیامبران خدا که امناء وحی و سفراء خدا بین خلق و خدایند در صفت کسی باشند که، شهادتش مورد قبول نیست و در وصفی باشند که شنیدنش تنفّر آور است انبیاء اللّه از آن پاک اند از امیر المؤمنین علیه السلام روایت شده که فرمود: اگر مردی پیش من آید و بگوید: داود زن اوریا را بزنی گرفت. او را دو حدّ خواهم زد یکی حدّ برای نبوّت که به پیامبر خدا چنین نسبت داده و دیگری حدّ برای اسلام. نا گفته نماند اصل افسانه در تورات است و در کتاب دوّم سموئیل باب یازدهم و دوازدهم این افسانه به قدری شرم آور نقل شده که سبب حیرت هر بیننده است یا للعجب نویسنده تورات به پیامبران خدا با چه نظری مینگریسته است. آنچه در تورات آمده کار یمنفر ستمگر عیّاش است. نه کار یک پیغمبر، در بند 4و5 باب یازدهم آن کتاب میگوید: داود به محض دیدن زن اوریا کسانی فرستاد او را گرفته و آوردند، داود بلا فاصله با او همبستر شد و زن حامله گردیدو حمل خود را با اطلاع داود رسانید (العیاذباللّه). هاکس آمریکائی در قاموس خود ذیل کلمه داود میگوید: به گناهان قبیح افتاد مثل دیگران در آن زمان زنان متعدّد میداشت... گناهان او در ماجرای اوریا و بت شبع بسیار قوی بود. رجوع شود به کلمه «تورات» در این کتاب. راستی اگر قرآن مجید نبود قدس و پاکی پیامبران را از کجا بدست میآوردیم. قرآن حامی پیامبران خدا و حافظ نام پاک آنهاست اوّل این فصل را مطالعه کنید آنگاه فرق قرآن و تورات را به نظر آورید گر چه این مقایسه از ساحت قرآن به دور است ببین تفاوت ره... در صافی بعد از نقل حدیث علی علیه السلام درباره دو حدّ زدن می گوید:روایت شده که آنحضرت فرمود: هر که حدیث شده که آنحضرت فرمود: هر که حدیث داود را آنطور که داستانسرایان میگویند، بگوید صدو شصت تازیانه به او خواهم زد. مجلسی رحمة اللّه در بحار ج 14 ص 29 طبع جدید از رید شحّام از امام صادق علیه السلام نقل میکند که فرمود: اگر کسی را بگیرم که میگوید داود دست خود را بر آن زن نهاد، او را دو حدّ میزنم یکی برای تهمت به پیامبران خدا و دیگری برای نسبتیکه به او داده. سپس فرموده اهل سنت نظیر این سخن را از امیر المؤمنین علیه السلام نقل کردهاند .
...
پیشنهاد کاربران
دلبر
ترا بس ناخوشست آواز ، لیکن اندرین گُنبد
خوش آوازت همی دارد صدای گنبد خضرا
ولیک آن گه خجل گردی که استادی ترا گوید
که با داوود پیغمبر رسیلی کن درین صحرا
دکتر شفیعی کدکنی در مورد واژه ی داود می نویسد : " داود در ادب فارسی رمز خوش آوازی است . "
( تازیانه های سلوک، نقد و تحلیل قصاید سنائی، دکتر شفیعی کدکنی، زمستان ۱۳۸۳، ص254 . )
به داوود در زبان انگلیسی " دی وید " David گفته می شود .