کلمه جو
صفحه اصلی

کرشم

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - اشاره بچشم و ابرو غمزه : [ ناز اگر خواب را سزا ست بشرط نسزد جز ترا کرشمه و ناز ] . ( رودکی ) ۲ - نغم. کوچک سه ضربی است و در اکثر دستگاهها و آواز ها نواخته میشود ( خالقی . موسیقی ایران . پیام نوین )

لغت نامه دهخدا

کرشم. [ ک َ رَ ] ( ع اِ ) کَرشَمة. صورت. یقال : قبح اﷲ کرشمه. ( از اقرب الموارد ) :
هرچه او خواهد رساند او به چشم
از جمال و از کمال و از کرشم.
مولوی.
رجوع به کرشمة شود.

کرشم. [ ک ِ رِ ] ( اِ ) به معنی کرشمه است. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ) :
رنجور شد آن نرگس پر ناز و کرشم.
سوزنی.

کرشم . [ ک َ رَ ] (ع اِ) کَرشَمة. صورت . یقال : قبح اﷲ کرشمه . (از اقرب الموارد) :
هرچه او خواهد رساند او به چشم
از جمال و از کمال و از کرشم .

مولوی .


رجوع به کرشمة شود.

کرشم . [ ک ِ رِ ] (اِ) به معنی کرشمه است . (غیاث اللغات ) (آنندراج ) :
رنجور شد آن نرگس پر ناز و کرشم .

سوزنی .




کلمات دیگر: