کلمه جو
صفحه اصلی

هوع

فرهنگ فارسی

بدی آز و حرص و سختی آن دشمنی

لغت نامه دهخدا

هوع . (ع اِمص ) هَوع . بدی آز و حرص و سختی آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد). || دشمنی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). عداوت . (اقرب الموارد).


هوع. [ هََ ] ( ع مص ) قی کردن. ( المصادر زوزنی ). قی کردن بی تکلف. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). هیعوعة. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || سبک گردیدن و اندوهناک گشتن. || بر یکدیگر برجستن. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || آهنگ کردن قوم. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ). || ( اِمص ) بدی آز و حرص و سختی آن. ( آنندراج ) ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). || دشمنی. ( آنندراج ).هوع. ( آنندراج ). عداوت. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). || قی. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ).

هوع. ( ع اِمص ) هَوع. بدی آز و حرص و سختی آن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( اقرب الموارد ). || دشمنی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). عداوت. ( اقرب الموارد ).

هوع . [ هََ ] (ع مص ) قی کردن . (المصادر زوزنی ). قی کردن بی تکلف . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). هیعوعة. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || سبک گردیدن و اندوهناک گشتن . || بر یکدیگر برجستن . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || آهنگ کردن قوم . (آنندراج ) (منتهی الارب ). || (اِمص ) بدی آز و حرص و سختی آن . (آنندراج ) (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || دشمنی . (آنندراج ).هوع . (آنندراج ). عداوت . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || قی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).



کلمات دیگر: