کلمه جو
صفحه اصلی

هومه

فرهنگ فارسی

دشت و بیابان فلات

لغت نامه دهخدا

( هومة ) هومة. [ هََ م َ ] ( ع اِ ) دشت و بیابان. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). فلات. هوماة. ( اقرب الموارد ).
هومه. [ م ِ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان ززوماهروی بخش الیگودرز شهرستان بروجرد. واقع در 18هزارگزی جنوب شوسه ازنا به درود. با 211 تن سکنه. آب آن از چاه و قنات و محصول آن غلات ، لبنیات ،چغندر و پنبه و شغل اهالی آنجا زراعت و گله داری است. راه مالرو دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6 ).

هومه . [ م ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ززوماهروی بخش الیگودرز شهرستان بروجرد. واقع در 18هزارگزی جنوب شوسه ٔ ازنا به درود. با 211 تن سکنه . آب آن از چاه و قنات و محصول آن غلات ، لبنیات ،چغندر و پنبه و شغل اهالی آنجا زراعت و گله داری است . راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).


هومة. [ هََ م َ ] (ع اِ) دشت و بیابان . (منتهی الارب ) (آنندراج ). فلات . هوماة. (اقرب الموارد).


دانشنامه عمومی

شما



کلمات دیگر: