کلمه جو
صفحه اصلی

شندر

فرهنگ فارسی

جندر ژنده کهنه و فرسوده

لغت نامه دهخدا

شندر. [ ش ِ دِ ] ( ص ) جندر. ژنده. کهنه و فرسوده.
- شندر پندر ؛ پندر ظاهراً از توابع شندر است و شندر و شندره و شرنده به معنی ژنده و کهنه و پاره پاره است و در مورد اشخاص بمعنی بد سر و وضع و ژولیده و پاره پوره و کثیف و حقیر استعمال می شود. ( فرهنگ عامیانه جمال زاده ). رجوع به چندر پندر شود.

شندر. [ ش َ دَ ] ( اِخ ) محلی جزء بلوک غار از دهستانهای تابع تهران و شاید همان شَنْشَت باشد. رجوع به نزهةالقلوب چ اروپا ص 53 و معجم البلدان ذیل شنشت و نزهةالقلوب چ دبیرسیاقی ص 58 شود.

شندر. [ ش َ دَ ] (اِخ ) محلی جزء بلوک غار از دهستانهای تابع تهران و شاید همان شَنْشَت باشد. رجوع به نزهةالقلوب چ اروپا ص 53 و معجم البلدان ذیل شنشت و نزهةالقلوب چ دبیرسیاقی ص 58 شود.


شندر. [ ش ِ دِ ] (ص ) جندر. ژنده . کهنه و فرسوده .
- شندر پندر ؛ پندر ظاهراً از توابع شندر است و شندر و شندره و شرنده به معنی ژنده و کهنه و پاره پاره است و در مورد اشخاص بمعنی بد سر و وضع و ژولیده و پاره پوره و کثیف و حقیر استعمال می شود. (فرهنگ عامیانه ٔ جمال زاده ). رجوع به چندر پندر شود.


دانشنامه عمومی

شندر به گروهی ازمردمی گفته میشودکه تقریباپانصدسال قبل ازاطراف تهران شمیرانات به سمت کوههای اشکوررحیم ابادوسرانجام قسمتهایی ازشرق گیلان مهاجرت کرده واکنون درسطح گیلان ومازندران وتهران بیش دویست سال است سابقه زندگی میکنندامار تقریبی انان قریب به پنجهزار نفر است


گویش مازنی

/shender/ ژولیده – سراپاژنده و مندرس - جنجالی هوچی

۱ژولیده – سراپاژنده و مندرس ۲جنجالی هوچی



کلمات دیگر: