کلمه جو
صفحه اصلی

زیگ

فارسی به انگلیسی

horoscope, table, chart


فرهنگ فارسی

زیج
( اسم ) پرنده ایست خاکستری رنگ از رده سبکبالان و از گروه دندانی منقاران که از گنجشک کوچکتر و دارای آوازی خوش است و در برخی گونه ها پرهای زیر بال سرخ رنگ است . زیگ دارای پروازهای سریع و مقطع است و از عنکبوتهای لای شاخ و برگ درختان تغذیه میکند و هر دفعه ۴ یا ۵ تخم در لانه میگذارد . تخمهایش قهوه یی خال خال و لانه اش در لای شاخ و برگهای درختان به طور ظریفی میسازد سسک .
نام طایفه ایست از کردان که در کوه کیلویه توطن دارند .

لغت نامه دهخدا

زیگ. ( اِ ) تارهایی باشد که استادان نقش بند نقش جامه هایی که بافند بدان بندند. ( برهان ) ( از جهانگیری ). در فرهنگ گوید ریسمانی که نقش بندان نقش جامه ها بدان بندند و چنانکه آن ریسمان دستوری است جامه بافان راو همچنان آن علم دستوری است برای استخراج تقویم و اوضاع فلکی. ( فرهنگ رشیدی ). زیج. ( ناظم الاطباء ). به این معنی معرب آن زیج... ( حاشیه برهان چ معین ). رجوع به معنی بعد و زیج شود. || رشته بنا که به آن طرح عمارت کنند. ( فرهنگ رشیدی ) ( از انجمن آرا ) ( از آنندراج ). معرب آن زیج است. ( از فرهنگ رشیدی ). || کتابی که منجمان احوال و اوضاع نجوم و افلاک را از جداول آن معلوم کنند و همچنانکه آن قانونی است جامه بافان را در بافتن نقش های جامه ، این کتاب نیز دستوری است منجمان را در شناختن احوال و اوضاع فلکی و همچنانکه کیفیات نقوش جامه ها از آن تارها پیدا می شود کمیات و حرکات کواکب از جدولهای این کتاب ظاهر میگردد و معرب آن زیج است. ( برهان ) ( از جهانگیری ). علمی که تقویم از آن استخراج کنند. زیج معرب آن. ( از فرهنگ رشیدی ). علمی که تقویم از آن استخراج نمایند. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). پهلوی «زیک » . ( حاشیه برهان چ معین ) :
برفتند با زیگها بر کنار
بپرسید شاه از گو اسفندیار.
فردوسی ( از جهانگیری ).
|| نام جانوری هم هست حقیرجثه و خاکستری رنگ کوچکتر از گنجشک و زیر هر دو بال او سرخ است و آواز او به غایت خوش و حزین می باشد. ( برهان ) ( از جهانگیری ). نام مرغی است کوچکتر از گنجشک و زیر بالهای آن سرخ و دارای آوازی خوش و حزین. ( ناظم الاطباء ) ( از فرهنگ رشیدی ) ( از انجمن آرا ) ( از آنندراج ). طبری «زیک » ( صلصل ). ( حاشیه برهان چ معین ). رجوع به زیک شود.

زیگ. ( اِخ ) نام طایفه ای است از کردان که در کوه کیلویه توطن دارند. ( برهان ) ( از جهانگیری ) ( از فرهنگ رشیدی ) ( از انجمن آرا ) ( از آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ).

زیگ . (اِخ ) نام طایفه ای است از کردان که در کوه کیلویه توطن دارند. (برهان ) (از جهانگیری ) (از فرهنگ رشیدی ) (از انجمن آرا) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء).


زیگ . (اِ) تارهایی باشد که استادان نقش بند نقش جامه هایی که بافند بدان بندند. (برهان ) (از جهانگیری ). در فرهنگ گوید ریسمانی که نقش بندان نقش جامه ها بدان بندند و چنانکه آن ریسمان دستوری است جامه بافان راو همچنان آن علم دستوری است برای استخراج تقویم و اوضاع فلکی . (فرهنگ رشیدی ). زیج . (ناظم الاطباء). به این معنی معرب آن زیج ... (حاشیه ٔ برهان چ معین ). رجوع به معنی بعد و زیج شود. || رشته ٔ بنا که به آن طرح عمارت کنند. (فرهنگ رشیدی ) (از انجمن آرا) (از آنندراج ). معرب آن زیج است . (از فرهنگ رشیدی ). || کتابی که منجمان احوال و اوضاع نجوم و افلاک را از جداول آن معلوم کنند و همچنانکه آن قانونی است جامه بافان را در بافتن نقش های جامه ، این کتاب نیز دستوری است منجمان را در شناختن احوال و اوضاع فلکی و همچنانکه کیفیات نقوش جامه ها از آن تارها پیدا می شود کمیات و حرکات کواکب از جدولهای این کتاب ظاهر میگردد و معرب آن زیج است . (برهان ) (از جهانگیری ). علمی که تقویم از آن استخراج کنند. زیج معرب آن . (از فرهنگ رشیدی ). علمی که تقویم از آن استخراج نمایند. (انجمن آرا) (آنندراج ). پهلوی «زیک » . (حاشیه ٔ برهان چ معین ) :
برفتند با زیگها بر کنار
بپرسید شاه از گو اسفندیار.

فردوسی (از جهانگیری ).


|| نام جانوری هم هست حقیرجثه و خاکستری رنگ کوچکتر از گنجشک و زیر هر دو بال او سرخ است و آواز او به غایت خوش و حزین می باشد. (برهان ) (از جهانگیری ). نام مرغی است کوچکتر از گنجشک و زیر بالهای آن سرخ و دارای آوازی خوش و حزین . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ رشیدی ) (از انجمن آرا) (از آنندراج ). طبری «زیک » (صلصل ). (حاشیه ٔ برهان چ معین ). رجوع به زیک شود.

فرهنگ عمید

= زیج

زیج#NAME?


دانشنامه عمومی

زیگ (نیشابور). زیگ (نیشابور)، روستایی از توابع بخش سرولایت شهرستان نیشابور در استان خراسان رضوی ایران است.
فهرست روستاهای ایران
این روستا در دهستان سرولایت قرار دارد و بر اساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۲۱۹ نفر (۵۶خانوار) بوده است.
درآمد غالب مردم این روستا از راه دامپروری و کشاورزی است. مردم این روستا ترک زبان هستند.
این روستا دارای آب و هوای سرد کوهستانی است.

گویش مازنی

/zig/ نوعی پرنده

نوعی پرنده


پیشنهاد کاربران

زیگ ( پارسی کهن ) = زیج ( عربی ) = زه ( پارسی نو )

به معانی:
۱. تار، ریسمان، نقش تارها و خطوط
( واژه انگلیسی zigzag احتمالا از این واژه برگرفته شده )

۲. ابزار یا کتاب یا جدولی که معمولا در باستان، همراه با ستاره یاب، استفاده میشده برای گاه شماری، استخراج احکام نجوم، دانش تاثیر ستارگان و طالع شناسی. سده های پیشتر، احتمالا ابزاری بوده برای محاصبات، شبیه گونیا ( در علوم هندسه و معماری و نجوم ) ، که متاسفانه اکنون نمیدانیم دقیقا چیست.

[ ستاره شمر پیش دو شهریار
پراندیشه و زیجها در کنار.
فردوسی ]

۳. جداول خطوط مثلثاتی، جداول مختصات و تعدیلات و سایر مقادیر نجومی، جداول جغرافیایی شامل فهرست بلاد و غیره و مختصات جغرافیایی آنها، جداول صور نجومی، جداولی برای استخراج و توصیف احکام نجوم.


کلمات دیگر: