گمان قوی است یا طرفی از گمان گمان و وهم
زکن
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
زکن. [ زَ ک ِ ] ( ع مص ) بدانستن. ( زوزنی ) ( از منتهی الارب ) ( از آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || دریافتن. || تفرس چیزی. || گمان بردن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).
زکن. [ زُ ک َ ] ( ع ص ، اِ ) نیک نگهبان. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).
زکن. [ زَ ک َ ] ( ع اِ ) گمان قوی است یا طرفی از گمان. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ).گمان و وهم. ( ناظم الاطباء ). گمان بمنزله یقین است نزد بعضی یا طرفی از گمان است. ( از اقرب الموارد ).
زکن. [ زَ ک ِ ] ( ع ص ) قیافه دان و صاحب فراست. ( ناظم الاطباء ).
زکن. [ زُ ک َ ] ( ع ص ، اِ ) نیک نگهبان. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).
زکن. [ زَ ک َ ] ( ع اِ ) گمان قوی است یا طرفی از گمان. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ).گمان و وهم. ( ناظم الاطباء ). گمان بمنزله یقین است نزد بعضی یا طرفی از گمان است. ( از اقرب الموارد ).
زکن. [ زَ ک ِ ] ( ع ص ) قیافه دان و صاحب فراست. ( ناظم الاطباء ).
زکن . [ زَ ک َ ] (ع اِ) گمان قوی است یا طرفی از گمان . (منتهی الارب ) (آنندراج ).گمان و وهم . (ناظم الاطباء). گمان بمنزله ٔ یقین است نزد بعضی یا طرفی از گمان است . (از اقرب الموارد).
زکن . [ زَ ک ِ ] (ع ص ) قیافه دان و صاحب فراست . (ناظم الاطباء).
زکن . [ زَ ک ِ ] (ع مص ) بدانستن . (زوزنی ) (از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || دریافتن . || تفرس چیزی . || گمان بردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
زکن . [ زُ ک َ ] (ع ص ، اِ) نیک نگهبان . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
گویش مازنی
/zeken/ دماغو – کسی که آب بینی اش آویزان است
دماغو – کسی که آب بینی اش آویزان است
پیشنهاد کاربران
زکن. ( ص ) ، ( زبان مازنی ) ، دماغو.
کلمات دیگر: