کلمه جو
صفحه اصلی

رکابدار

فارسی به انگلیسی

strapped, stirrup holder, servant, attendant, pedal

فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - خادمی که رکاب اسب را بگیرد تا مخدوم او سوار شود . ۲ - پیادهای که همراه سواره راه رود . ۳ - کسی که خدمت اسب کند مهتر . ۴ - کسی که پیاله و نعلبکی را نگه میدارد.

فرهنگ معین

( ~. ) [ ع - فا. ] (ص فا. ) ۱ - خادمی که رکاب اسب را می گیرد تا آقایش سوار شود. ۲ - خدمتکار، پیاده ای که همراه مخدوم سوار خویش راه رود. ۳ - کسی که به تیمار اسب می پردازد، مهتر.

لغت نامه دهخدا

رکابدار. [رِ ] ( نف مرکب ) رکاب دارنده. کسی که رکاب گرفته اغنیا را بر اسب سوار سازد. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). خادمی که رکاب اسب را بگیرد تا مخدوم او سوار شود. ( فرهنگ فارسی معین ). || پیاده را گویند که همراه سوار برود و در این روزگار او را جلودار خوانند.( برهان ) ( از انجمن آرا ) ( فرهنگ جهانگیری ) ( از آنندراج ) ( لغت محلی شوشتر نسخه خطی کتابخانه مؤلف ). جلودار. ( ناظم الاطباء ): رکابی. ( دستوراللغة ) ( دهار ). پیاده ای که همراه سوار به راه رود. ( ناظم الاطباء ) : رکابدار اسب به نزدیک وی آورد... رکابدار گفت : اگر خواهی گریختن آن اسب. ( ترجمه تفسیر طبری ).
قیصر شرابدارت و چیپال چوبزن
خاقان رکابدارت و فغفور پرده دار.
منوچهری.
رکابدار را فرمود آمده است پوشیده تا آن را پنهان کند. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 405 ). به قدرخان... بباید نبشت تا رکابداری به تعجیل ببرد. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 75 ). رکابدار ندیمی را گفت در باب غاشیه چه می فرماید. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 364 ). چون دور شد گفت رکابدار را که آن غاشیه زیر آن دیوار بیفکن. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 365 ).
موکب صبح را فلک دید رکابدار سه
داد حلی اختران نعل بهای صبحدم.
خاقانی.
برفت با جنیبتی و رکابداری. ( تاریخ سیستان ).
تا آتش گرم نی سوار است
دست همه کس رکابدار است.
کلیم کاشی ( از آنندراج ).
|| کسی که خدمت اسب کند. مهتر. ( فرهنگ فارسی معین ). || شخصی که نعلبکی و پیاله نگاه می دارد. ( برهان ) ( از فرهنگ جهانگیری ) ( از ناظم الاطباء ). به معنی خادم است که پیاله نگاه دارد اکنون آبدار گویند. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). دارنده نعلبکی و پیاله و بشقاب. ( لغت محلی شوشتر ) ساقی. ( از شعوری ج 2 ورق 3 ). شربتدار که چیزها را سر انجام نماید و به خوانچه چیند. ( لغت محلی شوشتر ). شخصی را گویند که سرانجام سفره امرا و سلاطین بر وجه احسن نماید. ( از آنندراج ). آبدار. ( ناظم الاطباء ) :
ماه رکابدار که جانم خراب اوست
هر جا که می رود دل وجان در رکاب اوست.
سیفی ( از آنندراج ).
|| کسی که انواع حلویات و لوزیات بسازد. ( غیاث اللغات از مصطلحات ). در بهار نوشته که رکابدار در عرف حال شخصی را گویند که انواع حلواهای خوب بپزد در هندوستان حلواپزخانه خاصه را گویند. ( لغت محلی شوشتر ).

فرهنگ عمید

۱. جلودار.
۲. کسی که وظیفه اش نگه داشتن رکاب اسب است تا دیگری سوار اسب شود.
۳. کسی که سواره یا پیاده همراه مخدوم خود می رود و لوازم او را با خود می برد.
۴. [قدیمی] ساقی.

دانشنامه عمومی

رکابدار (گلپایگان)، روستایی از توابع بخش مرکزی شهرستان گلپایگان در استان اصفهان ایران است.
این روستا در دهستان کناررودخانه قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۳۰۶ نفر (۹۵خانوار) بوده است.

گویش مازنی

/rekaab daar/ ظرف فلزی پایه دار

پیشنهاد کاربران

سوار کاری که به همراهش اسب دارد ولی سوار او نیست

رکاب دار کسی هست که از اسب نگه داری می کند تا فرار نکند

یهنی کسی که اسب را نگه میدارد

جلو دار

کسی که به همراه مسافر سفر میکند


پیاده ای که همراه سوار راه میرود

پیاده ای که همراه سوار صفر میکند

نگه دارنده ی اسب

وزیر شاه

کسی که سوار راه میرود

اسب رکاب دار شنیدین معنی این واژه اسبی که تند میره



در زمان قدیم کسی که همراه اسب وسواری است را می گویند رکاب دار.

نگهدارنده اسب

رکاب دار شاه یعنی پیاده ای که همراه او یا شاه میرود😍😍😍

پیاده همراه سوار راه می رود

رکابدار: خادمی که رکاب اسب را می گیرد تا لقایش سوار شود


کسی که پیاده راه می رود اسب را نگه می دارد


رکاب دار میتونه به معنی کسی باشه که پیاده یا سوار بدنبال آن شخصی که به اون پول میده یا . . . باشه. اگر هم کلمه رکاب دار شاه بود ، میتونه به معنی وزیر شاه یا خدمه شاه و یا حتی کسی که در همه جا با وسایل شاه در کنارشون حضور داره باشه. 😉😉

کسی که همراه سوار حرکت میکند و وظیفه اش نگه داشتن رکاب است تا شخص دیگری سوار شود

ساقی

پیاده ای که به همراه سواره است


کلمات دیگر: